مفاد اجمالی قاعده آن است که حدود با شبهه برداشته میشوند و مجازات حدی تنها در صورتی جاری میشود که هیچ گونه شک و شبههای در میان نباشد. بحث درباره قاعدة درأ را در چهار گفتار پی میگیریم. ابتدا به بررسی واژگان قاعده (گفتار اول) میپردازیم. سپس از حقیقت قاعدة درأ (گفتار دوم) بحث میکنیم؛ یعنی از این نکته که آیا قاعدة درأ بیان مطلبی جدید است یا تعبیری از اصل یا از اصول مسلّم است. سپس از مستندات قاعده (گفتار سوم) سخن میگوییم و در نهایت وضعیت قاعدة درأ را در نظام حقوقی و قضایی ایران (گفتار چهارم) پی میگیریم.*
گفتار اول. بررسی واژگان
در بررسی واژگان قاعدة درأ باید به تحلیل و تبین سه واژة «درأ» (الف)، «حدود» (ب) و «شبهات» (ج) بپردازیم.
الف. درأ
واژة «درأ» که مصدر «تدرأ»، «ادرئوا» و الفاظ مشابه دیگر است، در لغت به معنای «دفع کردن»، «ساقط کردن» و «تعطیل کردن» آمده است. (فراهیدی، ۱۴۰۹: ۶۱؛ جوهری، ۱۴۰۷، ۱: ۴۸) بنابراین، منظور از درأ حد، دفع کردن و ساقط کردن و عدم اجرای آن است.
ب. حدود
«حدود» جمع واژة «حد» است و حد گاه وصف مجازات معیّن شرعی و گاه وصف جرمی است که مجازات معیّن شرعی دارد. روشن است که مراد از «حد» در این قاعده، مجازات حدی است و نه جرم حدی. بدیهی است آنچه در اثر شبهه دفع و ساقط میشود و آنچه وضع و دفعش به دست قاضی است، مجازات حدی است.
ج. شبهات
«شبهات»، جمع واژة «شبهه» است و شبهه در لغت به معنای «التباس»، (جوهری، همان، ۶: ۲۲۳۶) «پوشیدگی کار و مانند آن» (سیاح، ۱۳۶۵: ۶۹۸) آمده است. اما ببینیم مراد از «شبهه» در قاعدة درأ و به عبارت دیگر معنای اصطلاحی شبهه چیست.
فقها در تعریف شبهه اختلاف عقیده دارند. مثلاً شهید اول با پیش کشیدن «ظن»، شبهه را امارهای میداند که برای مرتکب، موجب گمان به حلیت عمل شده و در نتیجه به عملی دستزده است که در واقع حرام است. (مکی، بیتا: ۳۷) اما شهید ثانی با توسعة دایرة شبهه، وهم به حلیت عمل ممنوع را نیز شبهه میداند. (عاملی، بیتا: ۳۳۷) دلیل شهید ثانی عموم حدیث «ادرئوا الحدود بالشبهات» است. ظاهر عبارت مرحوم آیت الله خویی این است که شبهه، اعتقاد و یقین به مجاز بودن عملی است که در واقع حرام است و ناشی از جهل حکمی تقصیری نیست، بلکه از جهل قصوری یا تقصیری در مقدمات ناشی شده است. (خویی، همان: ۱۶۹) جالب اینجاست که با وجود این همه اختلاف، صاحب ریاض معنایی را برای شبهه مطرح میسازد و برای آن ادعای اجماع میکند:
و ضابطها ما اوجب ظن الاباحة بلا خلافٍ اجده و لعلّه المفهوم منه عرفاً و لغة (طباطبایی، ۱۴۲۲: ۴۱۶)؛ ضابطة شبهه چیزی است که باعث گمان به حلیت عمل [که در واقع ممنوع است] شود. مخالفی را در این مورد نیافتم و شاید آنچه در عرف و لغت از این واژه فهمیده میشود، همین معناست.
باید توجه داشت که این اختلاف میان فقها در تعریف شبهه امری طبیعی است. در واقع چون در مورد دایرة شبههای که موجب سقوط حد میشود میان فقها اختلاف عقیده وجود دارد، هر فقیهی سعی کرده است با توجه به دایرة مورد پذیرش خویش، شبهه را تعریف کند و ضابطة آن را مشخص نماید.
اما مشکلی که در این میان وجود دارد این است که اگر خواسته باشیم شبهه را با توجه به موارد کاربرد قاعدة درأ تعریف کنیم، تعریف آن نه «توهم الفاعل او المفعول ان ذلک الفعل سائغٌ له» است و نه «ما اوجب ظن الاباحة» و نه «الجهل عن قصور او تقصیر فی المقدّمات مع اعتقاد الحلّیة حال الوطی».
توضیح اینکه فقها در مواردی به قاعدة درأ استناد کرده و به سقوط حد رأی دادهاند که در آنها شبهه به هیچ یک از معانی مذکور نیست. مثلاً در مورد قذف که به معنای نسبت دادن زنا یا لواط به دیگری است، این بحث وجود دارد: آیا نسبت دادن دو عمل فوق فقط باید با لفظ صورت بگیرد و در نتیجه کسی که به وسیلهای غیر از الفاظ، همچون عکس و نقاشی و مجسمه و نوشته، زنا یا لواط را به کسی نسبت داده، مرتکب جرم قذف نشده است؟
برخی از فقها (فاضل لنکرانی، ۱۳۷۵: ۵۲۵) با پیش کشیدن قاعدة درأ، مصداق متیقن قذف را نسبت دادن به وسیلة لفظ میدانند. بدیهی است در اینجا کسی که به وسیلة نوشته و نقاشی و… زنا یا لواط را به کسی نسبت میدهد، وهم یا ظن یا اعتقاد به اباحة عمل ندارد، بلکه میداند که مرتکب فعل حرام میشود.
نیز اگر خنثای مشکل مرتد شود و ندانیم که وی زن است تا مجازات او حبس و ضرب باشد یا مرد است تا مجازات او قتل باشد، گفته شده به استناد قاعدة درأ میتوان مجازات قتل را از او منتفی دانست. (نجفی، ۱۳۶۸: ۶۱۲) بدیهی است شبهه در این مورد هم به معانی یاد شده نیست.
تعاریف فوق و امثال آن مشکل دیگری نیز دارند. بنابراین تعاریف، محل عروض شبهه خصوص شخص متهم است و قاعدة درأ در مورد شبهه نزد قاضی جاری نمیشود. چون شبهه تنها در مورد متهم به معنای «آنچه باعث وهم یا گمان یا اعتقاد به اباحة عمل ممنوع شود» میباشد. در حالی که برخی از فقها معتقدند شبهه اعم از آنکه برای قاضی حاصل شود یا برای متهم، باعث سقوط حد میشود. (نجفی، همان: ۴۹۴؛ اردبیلی، ۱۴۱۳: ۸۹). میدانیم که شبهه نزد قاضی به معنای مذکور نیست. در دو مثال پیشین، قاضی چون نمیداند خنثای مرتد، مرد است یا زن یا نمیداند قذف از نظر اسلام نسبت دادن زنا یا لواط با خصوص لفظ است یا اعم از لفظ، نمیتواند مجازات مناسب را اعمال کند. بنا به آنچه گذشت، به نظر میرسد معنای اصطلاحی شبهه همان معنای لغوی آن است. به عبارت دیگر، شبهه در قاعدة درأ از معنای لغوی خود دور نشده است. شبهه، یعنی التباس و روشن نبودن واقعیت، گاه باعث ظن به اباحه میشود و گاه نمیشود.
گفتار دوم. حقیقت قاعدة درأ؛ بیان مطلبی جدید یا تعبیری از اصل یا اصول دیگر؟
لازم است پیش از بحث دربارة مستندات قاعدة درأ، این مطلب روشن شود که آیا
این قاعده مطلب جدیدی را بیان میکند یا در واقع بیان دیگری از اصل عدم و اصولی همانند آن است.
ممکن است به ذهن چنین خطور کند که قاعدة درأ مطلب جدیدی را بیان نمیکند، زیرا حکم به مجازات (حد) در صورتی صادر میشود که موضوع، یعنی وجود جرم حدی، احراز شود و تا وجود جرم احراز نشود، طبعاً به مجازات حکم داده نمیشود و در صورتی که در تحقق جرم شک و شبههای باشد، اصل عدم اقتضا میکند جرمی محقق نشده باشد و در نتیجه حکم به مجازات داده نمیشود.
مثلاً در مورد زن بدون شوهری که حامله شده ولی اقرار به زنا نکرده است و شهودی به زنا شهادت ندادهاند، حد زنا جاری نمیشود. زیرا حد زنا در صورتی جاری میشود که زنا ثابت شود، اما با این احتمال که حامله شدن ممکن است به سبب امری غیر از نزدیکی، مثل جذب شدن نطفه به رحم زن، یا به علت وطی به شبهه یا از روی اکراه و اجبار صورت گرفته باشد، زنا ثابت نمیشود. حال میتوان اجرا نکردن حد را مستند به قاعدة درأ (مکارم شیرازی، ۱۴۱۸: ۱۹۰) و یا مستند به «عدم ثبوت موضوع» (خویی، همان: ۱۷۸) دانست.
همچنین فقها در مورد زنی که خود را به جای همسر مردی در آورد و مرد از روی ناآگاهی با او نزدیکی کند، به سقوط حد زنا از مرد نظر دادهاند. حال مستند این عقیده را برخی قاعدة درأ (طباطبایی، همان: ۴۱۸) و برخی عدم ثبوت موضوع حد (خویی، همان: ۱۶۹) میدانند. کلمات و عبارات برخی از فقها نیز موهم همین معناست که بود و نبود قاعدة درأ تاثیری در احکام ندارد. (کریمی جهرمی، ۱۴۱۲, ۱: ۲۴ ـ ۲۵)
وجود اصول و قواعد دیگر در موارد جریان قاعدة درأ که مقتضی عدم ثبوت حدند، باعث شده که برخی «مطابقت قاعدة درأ با ظواهر ادله» را مستند شرعی این قاعده در شبهات موضوعیّه بدانند (بجنوردی، ۱۳۷۲: ۱۵۴) و شاید به همین جهت است که برخی بحث و بررسی پیرامون مستند این قاعده را لغو و قاعده را بی نیاز از اثبات میشمارند. (سبزواری، همان: ۲۲۸ ـ ۲۲۹)
علیرغم آنچه گذشت، میتوان گفت قاعدة درأ میتواند مطلب جدیدی را بیان کند. در توضیح این نکته میگوییم: موارد جریان قاعدة درأ بر دو قسم است. گاه دلیل یا اصلی شرعی اقتضای سقوط حد را دارد، مانند مثالهایی که گذشت، و گاه دلیل یا اصل مقتضی ثبوت حد است. اگر در این موارد قاعدة درأ جاری و حد برداشته شود، قاعدة درأ پیام تازه و یا به تعبیری کاربرد جدیدی دارد. میتوان مثالهایی را برای این بحث آورد. مثلاً در مورد شبهة قاضی میتوان این فرض را مطرح کرد که کسی شراب نوشیده است ولی ادعای اکراه دارد، اما شاهد و دلیلی بر ادعایش نمیآورد و قاضی نیز به دروغ بودن ادعایش علم ندارد و در عین حال نمیداند راست میگوید یا دروغ. در اینجا اصل اختیاری بودن اعمال (کریمی جهرمی، همان، ۲: ۳۸۵ و خوانساری، ۱۳۹۴: ۱۵) اقتضای آن دارد که حد شرب مسکر بر مرد جاری شود. اما اگر قاعدة درأ جاری شود، حد برداشته میشود.
در باب شبهة متهم نیز گاه اصول و یا ادلة شرعی اقتضای مجازات دارند، در حالی که قاعدة درأ مقتضی سقوط آن است. مثلاً کسی مایعی دارد که قبلاً شراب بوده، ولی نمیداند که اکنون تبدیل به سرکه شده است یا خیر؛ او آن مایع را مینوشد و سپس روشن میشود که کماکان شراب بوده است. مثال دیگر این است که کسی با زنی نزدیکی کند، در حالی که نمیداند عقد نکاحی که میان خود و آن زن جاری کرده صحیح است یا خیر و سپس روشن شود که عقد باطل بوده است. در این دو مورد، استصحاب خمر بودن یا استصحاب حرمت وطی این زن، مقتضی ثبوت حد شرب مسکر و حد زناست، اما برخی به استناد قاعدة درأ، حدود فوق را ساقط میدانند. (مکارم شیرازی، همان: ۳۷)
نتیجه آنکه در مواردی اصول و ادلة شرعی اقتضای ثبوت حد دارند. اگر در این موارد قاعدة درأ جاری شود و حد را بر دارد، باب جدیدی را به روی ما میگشاید. به همین سبب لازم است مستندات قاعده (گفتار سوم) بررسی و روشن شود که آیا قاعدة درأ میتواند چنین نقشی را ایفا کند یا خیر. اصولاً اهمیت قاعدة درأ نیز به خاطر همین موارد است.
گفتار سوم. مستندات قاعده و بررسی و نقد آنها
در این گفتار ابتدا به بیان مستندات قاعده (الف) و سپس به نقد و بررسی آنها (ب) میپردازیم و در نهایت تبیین جدیدی از قاعده درأ (ج) را بیان میکنیم. تذکر این نکته ضروری است که در بیان مستندات قاعده در پی پاسخ این پرسشها هستیم: آیا دلیلی وجود دارد که اثبات کند هر شبههای، اعم از شبهة متهم و شبهة قاضی، باعث سقوط حد میشود؟ آیا عمومی وجود دارد که بیان کند شبهة متهم، اعم از جهل موضوعی و حکمی، و جهل حکمی، اعم از جهل قصوری و تقصیری، و جهل تقصیری، اعم از جهل بسیط و مرکّب، باعث سقوط حد میشود؟ آیا در جایی که ادله و اصول شرعی ثبوت مجازات را ـ ولو با وجود شبهه ـ اقتضا دارند، قاعدهای به نام قاعدة درأ وجود دارد که بتواند جلوی این ادله و اصول بایستد و دارء حد باشد؟
الف. مستندات قاعده
برای قاعدة درأ به روایات (اول)، اجماع (دوم) و ادلة دیگر (سوم) استناد شده است.
اول. روایات
بی گمان مهمترین مستند قاعدة درأ، روایات است. در این قسمت، روایت عام «ادرئوا الحدود بالشبهات» (۱) و روایات خاص (۲) قابل اشارهاند.
۱٫ روایت عام «ادرئوا الحدود بالشبهات»
این حدیث به دو گونه نقل شده است: روایت صدوق (۱ ـ ۱) و عهدنامة مالک اشتر (۱ ـ ۲). گفتنی است اگر این روایت از حیث سند و دلالت تمام باشد، دلیل بسیار قوی و متقنی برای قاعدة درأ خواهد بود و هیچ یک از سایر ادلة قاعدة درأ، همعرض آن نخواهد بود؛ زیرا دلیلی لفظی است و نه لبّی. بر اساس این روایت هر شبههای حد را ساقط میکند و هر حدی با شبهه ساقط میشود، زیرا در این روایت واژة «الشبهات» و «الحدود» به کار رفته که جمع الف و لام دار است و چنین جمعی افادة عموم میکند.
۱ ـ ۱٫ روایت صدوق
حدیث فوق را مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه بدینگونه نقل میکند:
قال رسول الله (ص): ادرئوا الحدود بالشبهات. (صدوق، ۱۴۰۶: ۷۴)
وی در کتاب مقنع، با استناد دادن این حدیث به حضرت علی(ع) چنین آورده است:
و قال امیرالمؤمنین(ع): ادرئوا الحدود بالشبهات. (مروارید، ۱۴۱۰: ۱۰)
۱ ـ ۲٫ عهدنامة مالک اشتر
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به مالک اشتر مینویسد:
و اطلق عن الناس عقد کلّ حقد، و اقطع عنک سبب کل وتر، و اقبل العذر، و ادرء الحدود بالشبهات و تغاب عن کل ما لایصلح لک. (مجلسی، ۱۳۷۵: ۲۴۵)
مرحوم سیدرضی در نهجالبلاغه جملة «ادرء الحدود بالشبهات» را نقل نکرده و عبارت فوق را با تغییراتی آورده است. البته اینکه حدیث مورد بحث در نهجالبلاغه نیامده و در بحارالانوار آورده شده است، مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا دأب و روش سیدرضی نقل گزیدههایی از سخنان حضرت(ع) بوده است و نه نقل تمامی آنها.
۲٫ روایات خاص
میتوان از روایات خاصی برای قاعدة درأ بهره جست و این قاعده را مستند به آنها دانست. ما این روایات را خاص مینامیم، زیرا یا درباره شبهة خاصیاند و یا در باب حدی خاص. شاید بتوان این روایات را در دو گروه مربوط به شبهة متهم (۲ ـ ۱) و شبهة قاضی (۲ ـ ۲) قرار داد.
۲ ـ ۱٫ روایات مربوط به شبهة متهم
روایاتی وارده شدهاند که مستفاد از آنها این است: حدود وقتی ثابت و اجرا میشود که مرتکب «علم به حرمت عمل» داشته باشد و تا وقتی چنین «علمی» موجود نباشد و مرتکب به حرمت عمل خود جهل داشته باشد، مستحق عقوبت حد نخواهد بود. این روایات در ظاهر فرقی میان جهل تقصیری و قصوری نگذاشتهاند و در نتیجه به استناد آنها میتوان گفت جهل تقصیری در باب حدود، همانند جهل قصوری، رافع مسئولیت و مسقط حد است. بر این اساس، مادام که شخص علم به حرمت نداشته باشد مستحق حد نیست؛ هر چند در یادگیری احکام تقصیر و کوتاهی ورزیده باشد؛ ولو اینکه در موقع ارتکاب عمل مردد بوده و احتمال حرمت میداده، ولی توجهی به آن نکرده است؛ هر چند احتمال ضعیفی بر حلیت عمل و احتمال قوی بر حرمت عمل میداده است. در هر صورت، چون فرد «علم به حرمت» نداشته است، مستحق مجازات حدی نخواهد بود.
از جملة این روایات صحیحة حلبی است که براساس آن، امام صادق(ع) میفرماید:
اگر کسی مسلمان شود و سپس شراب بنوشد و زنا کند و ربا بخورد، در حالی که هیچ حلال و حرامی برای او روشن نشده باشد، اگر جاهل باشد حد را بر او اقامه نمیکنم، مگر اینکه بینه علیه وی شهادت دهند که او سورهای را که در آن حرمت زنا و شراب و رباخواری است خوانده است. اگر چنین کسی جاهل باشد، او را به حرمت این اعمال آگاه میکنم و پس از آن اگر مرتکب این اعمال شود، او را شلاق زنم و حد را بر وی اقامه میکنم. (عاملی، ۱۴۱۶، ۲۸: ۳۲)
همچنین میتوان به صحیحة عبدالصمد بن بشیر اشاره کرد که در باب شبهة متهم است و از این جهت عمومیت دارد:
عن ابی عبدالله (ع): ای رجل رکب امراً بجهالة فلا شیء علیه (عاملی: همان، ۱۲: ۴۸۸ ـ ۴۸۹)
همچنین میتوان به صحیحة محمد بن مسلم (همان، ۲۸: ۳۲)، صحیحة ابی عبیده حذّاء (همان: ۳۲ ـ ۳۳) و مرسلة جمیل (همان: ۳۳) اشاره کرد.
براساس این روایات برخی گفتهاند که در موضوع حدود، علم به حرمت شرط است و در صورتی که مرتکب، علم به حرمت نداشته باشد، حد جاری نمیشود. (تبریزی، ۱۴۱۷: ۱۸)
۲ ـ ۲٫ روایات مربوط به شبهة قاضی
میتوان از برخی روایات که مربوط به شبهة قاضی و دربارة حدود خاصی است، الغای خصوصیت کرد و حکم آنها را به سایر موارد تسری داد. در اینجا به دو روایت اشاره میشود. در صحیحة ابی عبیده امام باقر(ع) میفرماید:
زنی را با مردی که به وی زنا کرده بود نزد حضرت علی(ع) آوردند. زن گفت: ای امیر مؤمنان، به خدا قسم او مرا به این کار وادار کرد. حضرت حد را از او برداشت. اگر از مخالفان در این زمینه سؤال شود میگویند: زن تصدیق نمیشود. اما قسم به خدا که امیرالمؤمنین(ع) او را تصدیق کرد. (عاملی، همان: ۱۱)
در این روایت میبینیم زنی که زنا داده است، ادعا میکند که از سوی زانی بر این عمل اکراه شده است. زن شاهد و دلیلی بر ادعای خود ندارد. طبیعتاً برای قاضی این شبهه پیش میآید که او راست میگوید یا ادعای دروغ میکند. اصل در اعمال اختیاری بودن است و همیشه کسی که ادعای اکراه میکند، باید آن را اثبات نماید و مادام که اکراه اثبات نشده، فرض آن است که عمل از روی اختیار صورت گرفته است. قاضی نیز میتواند با این اصل، شبههاش را مرتفع سازد و به اجرای حد بر زانیه حکم دهد. با وجود این موارد، حضرت(ع) حد را مرتفع میداند. حال ادعا این است که میتوان این روایت را که پیرامون شبهة قاضی و در باب ادعای اکراه بر زناست، به سایر موارد همچون ادعای اکراه بر لواط* ـ و حتی به زنا، اگر شبهه، شبهة اکراه نباشد ـ تسری داد.
روایت دوم صحیحة حلبی است. در این روایت، حلبی از امام صادق(ع) دربارة حکم مردی سؤال میکند که در حالی که لباسهای دیگران را همراه داشته، دستگیر میشود و ادعا میکند که صاحب لباسها آنها را به وی بخشیده است. حضرت میفرماید: حد از وی برداشته میشود، مگر اینکه بینهای علیه وی به سرقت شهادت دهد که در این صورت دستش قطع میشود. (عاملی، همان: ۲۶۲)
در این روایت قاضی در صدق و کذب شخص شبهه دارد و میتواند با اصل عدم هبه، مجرمیت وی را احراز کند و به حد حکم دهد، ولی امام(ع) این شبهه را باعث سقوط حد دانستهاند. حال ادعا این است که چون در این روایت خصوصیتی دیده نمیشود، میتوان حکم آن را به سایر مواردی که برای قاضی در ثبوت حد شبهه پیش آمده است، تسری داد و بر اساس آن حد را ساقط دانست.
دوم. اجماع و تسالم اصحاب
در تبیین این دلیل چنین گفته شده است:
تمامی اصحاب امامیه بلکه فقهای اسلام به این قاعده استناد کردهاند و مطابق آن فتوا دادهاند. در اکثر مسائل جزایی، هر گاه شبههای پیش آمده است، فقهای ما فرمودهاند: “لانّه من الشبهة الدارئة” و بنابراین گفتهاند که حد جاری نمیگردد و یا قصاص و تعزیر ساقط میشود. این تسالم از اجماع بالاتر است. (بجنوردی، همان: ۱۵۴)
تسالم اصحاب به گونهای است که مرحوم آیتالله سید عبدالاعلی سبزواری این قاعده را بی نیاز از اثبات میداند. (سبزواری، همان: ۲۲۸ ـ ۲۲۹)
سوم. سایر ادله
برای قاعدة درأ به ادلة دیگری استناد شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۱٫ مطابقت قاعده با ظواهر ادله و اصول عقلی
در توضیح این دلیل چنین گفته شده است:
این قاعده با ظواهر ادله مطابق است. بیان مطلب این است: احراز موضوع شرط فعلیت و تنجز حکم است، زیرا نسبت حکم به موضوع نسبت معلول به علت است. بنابراین … اگر موضوع احراز نشود، نمیتوان گفت حکم ثابت است. البته این دلیل اختصاص به شبهات موضوعیه دارد و بحث ما در این قاعده عام است. (بجنوردی، همان: ۱۵۴)
۲٫ مبنی بودن حدود بر تخفیف و مسامحه
بنای شرع مقدس در حدود، تخفیف و مسامحه است و به همین سبب مستحب است قاضی، اقرار کننده به حد را از اقرار خود باز دارد. نتیجة قاعدة درأ نیز مسامحه و تخفیف در حدود است.
ب. نقد و بررسی
در این قسمت ابتدا روایت صدوق (اول) و عهدنامة مالک اشتر (دوم) را بررسی میکنیم و سپس به نقد و بررسی روایات خاص (سوم)، اجماع (چهارم) و سایر ادله (پنجم) میپردازیم.
اول. نقد و بررسی روایت صدوق
روایت صدوق از حیث دلالت تمام، اما از حیث سند مرسله (۱) است. راههایی برای جبران ضعف سند آن (۲) نیز بیان شده است که به نقد و بررسی آنها (۳) خواهیم پرداخت.
۱٫ مرسله بودن
گرچه صاحب ریاض این حدیث را متواتر میداند (طباطبایی، همان: ۶۱۱ ـ ۶۱۲)، باید با مرحوم آیت الله خویی همعقیده بود که سخن صاحب ریاض، سخن غریبی است (خویی، همان: ۱۶۹)؛ زیرا همانگونه که مشاهده میشود، روایت فوق در نقل شیخ صدوق مرسله است. صدوق نمیگوید که این روایت را به واسطة چه شخص یا اشخاصی از رسول اکرم(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند. در نتیجه روایت مرسله محسوب میشود و روایت مرسله نیز ارزش و اعتباری ندارد و نمیتواند مدرک و مستند احکام، به خصوص چنین حکم مهمی، باشد.
۲٫ راههای جبران ضعف سند
عدهای از فقها و دانشمندان کوشیدهاند راههایی برای تصحیح این روایت و روایات مشابهی که با چنین مشکلی مواجهاند بیابند.
راه حل اول آن است که مراسیل صدوق مانند مسانید او معتبر است و ارزش روایات مسنده را دارد. (بجنوردی، همان: ۱۵۲ ـ ۱۵۳) علت این است که صدوق در مقدمة کتاب من لایحضر، تصریح میکند (صدوق، همان، ۱: ۲ _ ۳) که سند برخی روایات را نمیآورد، اما به صحت و درستی آنچه آورده اعتقاد دارد و بر اساس آنها حکم صادر میکند و آنها حجت او در نزد خداوندند.
راه حل دوم آن است که از شهرت عملیه استفاده شود. در توضیح این راه حل گفته شده است:
وثوق به صدور خبر گاه… از عمل اصحاب و بزرگان و متقدمان به دست میآید. اگر دیدیم که همة فقها بر طبق یک روایت عمل کرده و مطابق آن فتوا دادهاند و این جمع از اشخاص قریب العصر امام معصوم(ع) هستند، به صدور خبر وثوق حاصل میشود. علی بن بابویه، کلینی، قدیمین، صدوقین، شیخ مفید، سیدمرتضی و شیخ طوسی ـ رحمة الله علیهم ـ از آن جملهاند. وقتی اینان به روایتی عمل کردهاند، وثوق پیدا میشود که روایت مربوط از معصوم(ع) صادر شده است. به قاعدة مورد بحث ما، یعنی “ادرئو الحدود بالشبهات”، نیز تمامی فقها عمل کرده، به آن استناد کرده، بر اساس آن فتوا داده و بدین ترتیب آن را مسلّم دانستهاند و به اصطلاح شهرت عملی آن محقق است. (بجنوردی، همان: ۱۵۳)
برخی نیز پا را فراتر نهاده و نوشتهاند:
بلکه میتوان ادعا کرد که [این روایت] در میان جمیع فرق مسلمان مورد عمل واقع شده است و از شهرت آن برای هر کسی وثوق و اطمینان پیدا میشود که از معصوم صادر شده است. (قبلهای خویی، ۱۳۸۰: ۱۵۳)
۳٫ نقد و بررسی
در نقد راه حل اول میتوان گفت اینکه روایت یا روایاتی در نظر شیخ صدوق صحیح و حجت باشد، دلیل نمیشود که برای دیگران هم حجت باشد. شاید اگر وی سند حدیث را نقل میکرد، سایر فقها به علت ثقه ندانستن برخی از راویان آن یا شناخته نشدن آنها، حدیث مزبور را ضعیف تلقی میکردند. در نقد راه دوم میتوان گفت: اولاً، این راهحل بنا بر برخی از مبانی که عمل اصحاب نمیتواند جابر ضعف سند روایت باشد صحیح نیست. ثانیاً، حتی بنا بر اینکه عمل اصحاب جبران ضعف سند کند نیز این راه ناتمام است، زیرا اینکه فقهای متأخر به این روایت عمل کردهاند، سخن صحیحی است. اما آنچه در این میان مفید است و در راه حل دوم ادعا شده است، استناد متقدمان، یعنی فقهای معاصر شیخ صدوق و پس از ایشان تا زمان متأخران، به این حدیث است. بدین منظور باید موردی را بیابیم که روایت به خصوصی دربارة درأ حد در آن مورد وارد نشده باشد و فقهای متقدم به استناد این روایت مرسله و نه به استناد ادلّة دیگر، به سقوط مجازات قائل شده باشند. با تحقیق و تتبعی که در کتب قدما به انجام رسید، مشاهده شد جز صدوق در یک مورد در مقنع (مروارید، همان: ۱۰) و شیخ طوسی در یک مورد در کتاب خلاف (طوسی، ۱۴۲۰: ۵۲۹) هیچ کس به این روایت استناد نکرده است. در کتاب فقه الرضا و کتاب دیگر شیخ صدوق ـ الهدایة بالخیر ـ و نیز المقنعة که تألیف شیخ مفید، شاگرد شیخ صدوق است، اثری از استناد به این حدیث دیده نمیشود. آری، شیخ مفید در مواردی به سقوط مجازات حدی نظر داده است، اما نمیگوید مستند آن روایت مرسلة مورد بحث است یا اصل عدم و اصل برائت ذمه و یا امور دیگر. نیز در کتاب انتصار سید مرتضی و کافی ابوالصلاح حلبی و نهایه شیخ طوسی، اثری از استناد به این حدیث دیده نمیشود.
از همه مهمتر اینکه شیخ طوسی در کتاب مبسوط، در مواردی به درأ حدود قائل است، ولی مستند خود را اصل برائت ذمه میداند و نه حدیث مورد بحث. (طوسی، ۱۳۵۱، ۸ : ۷ ـ ۸) بدیهی است اصل برائت با حدیث مورد بحث تفاوت دارد؛ اگر چه ممکن است این دو نتیجة یکسانی داشته باشند. اصل برائت اصل عملی است که در فرض شک جاری میشود و قدرت مقابله با امارات را ندارد، ولی حدیث مورد بحث به فرض صحت، اماره و دلیل شرعی است و قدرت مقابله و معارضه با سایر امارات و ادله را داراست. به علاوه، شیخ طوسی در کتاب خلاف، جز در یک مورد که در کنار تمسک به اصل برائت به این حدیث نیز استناد کرده (طوسی، ۱۴۲۰: ۵۲۹) اشارهای به آن نکرده، بلکه به اصل برائت تمسک جسته است. (طوسی، همان: ۳۸۱ و ۳۹۲ و ۴۰۷ و ۴۰۸) اگر این حدیث چنان شایع بود که همة فرق مسلمان آن را قبول داشتند، چرا اثری از استناد به آن در کتب قدما دیده نمیشود؟ آری، گاه در این کتب تعبیر «لا حدّ مع شبهة» دیده میشود، ولی این الزاماً بدان معنا نیست که به حدیث مزبور تمسک شده است. لذا راه حل دوم صحیح نیست.
نکتهای که در پایان این قسمت باید متذکر شد این است که این ادعا که همة فرق مسلمان روایت مزبور را پذیرفته و به آن عمل کردهاند، صحیح نیست. به نظر میرسد این گونه ادعاها در مواردی است که قاعدة درأ همسو با اصل عدم و برائت و… ، مقتضی سقوط مجازات است؛ و گرنه اینکه همة مسلمانان معتقد باشند که قاعدة درأ بر خلاف اصول و ادله میتواند حد را ساقط کند، ادعایی افراطگونه است و بیشتر از آنجا ناشی شده است که نویسنده یا نویسندگانی این گونه ادعا کردهاند و سپس حرف آنها بدون اینکه بررسی شود، مورد استناد دیگران واقع شده است.*
دوم. نقد و بررسی عهدنامة مالک اشتر
در مورد عبارت «و ادرء الحدود بالشبهات» که در عهدنامة مالک اشتر آمده، دو نقد سندی (۱) و دلالی (۲) مطرح است.
۱٫ نقد سند
آیت الله سیدکاظم حائری در کتاب خود به نام القضاء فی الفقه الاسلامی، بحث مفصلی را پیرامون سند عهدنامة مالک اشتر مطرح کردهاند. (حائری، ۱۴۱۵: ۵۱ ـ ۶۶) ایشان مینویسند: عهدنامة مالک اشتر دو سند دارد: یکی از طریق مرحوم نجاشی که البته این سند تمام نیست؛ و دیگری از طریق شیخ طوسی که البته آن هم با اشکالاتی مواجه است؛ گرچه ممکن است بر اساس نظریة «تعویض سند»، عهدنامة مالک اشتر را از حیث سند بلا اشکال بدانیم. آن گاه ایشان بحث مفصلی را پیرامون اصل نظریة تعویض سند و راههایی برای تعویض سند عهدنامة مالک اشتر بیان میکنند و آنها را تحلیل و بررسی مینمایند. در نهایت ایشان اشکالی (همان: ۶۶) بسیار مهم را مطرح میکنند: به فرض که با نظریة تعویض سند، سند شیخ طوسی به
عهدنامة مالک اشتر تمام و صحیح باشد، اما شیخ طوسی متن عهدنامة مالک اشتر را نقل نکرده است و در این صورت نظریة تعویض سند مشکل را حل نمیکند. زیرا معلوم نیست متن عهدنامهای که در دستِ شیخ طوسی بوده، همان است که در نهج البلاغه یا کتابهای دیگر آمده است یا اینکه چیز دیگری بوده است. در هر صورت، شاید بتوان گفت آن مقدار از عهدنامه که در همة نسخهها و کتابهایی که این عهدنامه در آنها آمده، موجود و مورد اتفاق همگان است، معتبر است. در نتیجه روایت «ادرء الحدود بالشبهات» ثابت نمیشود، زیرا در بحارالانوار و منبع روایی آن آمده، ولی در برخی دیگر از کتابها مثل نهجالبلاغه نیامده است.
۲٫ نقد دلالت
از نظر دلالی هم این روایت نمیتواند مستند قاعدة درأ قرار گیرد. اولاً، اینکه امام(ع) در مقام بیان بوده باشد و بخواهد بفرماید هر شبههای، اعم از جهلِ تقصیری و یا قصوری، مرکّب و یا بسیط و یا شبهة متهم یا شبهة قاضی، با وجودِ اصول عقلایی مُحرزِ موضوع و مثبتِ حد، حدود را دفع میکند، محل تأمل و تردید است. نگاهی به جملاتی که قبل و بعد از این جمله آمده که بیشتر مباحث اخلاقی است تا حقوقی، همچون «گره هر کینه را که از مردم داری بگشای و رشتة هر دشمنی را پاره نمای و عذر را بپذیر» و نیز توجه به قرینة وحدت سیاق
و ساختار، میرساند که نمیتوان از این جمله ـ آن گونه که ادعا میشود ـ قاعدة درأ را استنباط کرد.
ثانیاً، ممکن است کسی بگوید آنچه امام(ع) بیان کرده، حکم ولایی و حکومتی و خاص مالک اشتر است نه حکم شرعی.*
سوم. نقد و بررسی روایات خاص
در نقد استناد به این روایات میتوان دو پاسخ نقضی (۱) و حلی (۲) بیان کرد.
۱٫ پاسخ نقضی
در برابر روایاتی که برای معذور بودن جاهل به حکم در باب حدود به آنها استناد شده است و ادعا کردهاند که در آنها میان جهل قصوری و تقصیری و بسیط و مرکّب و حکمی و موضوعی تفاوتی گذاشته نشده است، روایاتی وجود دارند که بر معذور نبودن چنین جهلی دلالت میکنند. از جملة این روایات، صحیحة یزید کناسی است. در این روایت میخوانیم که او از امام صادق(ع) میپرسد: حکم زنی که در حال عده ازدواج کرده است چیست؟ حضرت(ع) میفرماید: اگر در عدة طلاق رجعی ازدواج کرده، رجم میشود و اگر در عدة طلاق بائن یا در عدة وفات ازدواج کرده، رجم نمیشود، بلکه مجازات زنای غیر محصنه یعنی صد ضربه شلاق بر وی جاری میشود. یزید از امام صادق(ع) سؤال میکند: اگر زن این کار را از روی جهل انجام داده باشد حکمش چیست؟ حضرت(ع) در پاسخ میفرماید: «امروز هیچ زنِ مسلمانی نیست مگر اینکه میداند در هنگام طلاق یا مرگ شوهر باید عده نگه دارد. حتی زنان جاهلیت هم این را میدانستند.» باز راوی سؤال میکند: اگر زن بداند که باید عده نگه دارد، ولی مقدار آن را نداند چه حکمی دارد؟ حضرت(ع) در پاسخ میفرماید:
اگر آن زن بداند که باید عده نگه دارد، حجت بر او تمام است. پس باید بپرسد تا بداند [و نمیتواند بر اساس جهلش اقدام به عمل حرام نماید]. (عاملی، همان: ۱۲۶ ـ ۱۲۷)
در مورد شبهة قاضی نیز میتوان به این روایت اشاره کرد: امام باقر(ع) میفرماید: در زمان حضرت علی(ع) مردی را نزد حضرت آوردند که با کنیز همسرش نزدیکی کرده و آن کنیز حامله شده بود. مرد ادعا کرد که همسرش کنیز را به او هبه کرده است، اما زن انکار کرد. حضرت علی(ع) به مرد فرمود: اگر شهودی بر هبه داری بیاور و الا تو را به جرم زنای محصنه رجم میکنم. زن چون دید همسرش در معرض رجم است، اقرار کرد که کنیز را به شوهرش بخشیده است. آن گاه حضرت(ع) حد قذف را بر زن جاری کرد. (عاملی، همان: ۸۰ و ۱۹۰ ـ ۱۹۱)
آنچه محل استشهاد است این است که حضرت علی(ع) مطابق قواعد عمل کرد. ممکن بود مرد در ادعای هبه راست گفته باشد و از این نظر برای قاضی شبهه باشد، اما حضرت با در نظر گرفتن اصل عدم هبه، فرمود اگر مرد شهود بر هبه دارد رجم نمیشود و الا حد رجم بر وی جاری میشود. مفاد این روایت آن است که شبهة قاضی رافع حد نیست.
۲٫ پاسخ حلی
۲ ـ ۱٫ بررسی روایات مربوط به شبهة متهم
حق آن است که بگوییم این روایات دلالت نمیکنند که هر نوع جهلی، اعم از قصوری و تقصیری، در باب حدود باعث سقوط حد میشود، بلکه مستفاد از آنها و در مقام جمع با سایر ادله باید چنین گفت که جاهل قاصر در باب حدود معذور است، اما جاهل مقصر و به خصوص جاهل ملتفت معذور نیست. علل این مطلب به شرح زیر است:
یک: اینکه این روایات در صدد تأسیس یک حکم و آن هم معذور بودن جاهل، اعم از مقصر و قاصر، در خصوص حدود باشند، محل تردید و تأمل است. در روایت حلبی و صحیحة محمد بن مسلم، در کنار سرقت و زنا، از رباخواری سخن به میان آمده که جرمی تعزیری است. همچنین اطلاق صحیحة عبدالصمد بن بشیر (ای رجل رکب امراً بجهالة فلا شیء علیه)، شامل غیر حدود هم میشود. در نتیجه اگر قرار باشد مفاد روایت آن گونه باشد که ادعا شده (یعنی لزوم علم به حرمت برای اجرای مجازات)، با توجه به آنچه گذشت باید گفت که در جرائم، اعم از حدود و قصاص و تعزیرات، علم به حرمت لازم است و جاهل به حرمت، اعم از قاصر و مقصر، مسئولیتی ندارد.
بدیهی است که کسی به این نتیجه ملتزم نیست، زیرا پذیرش این نتیجه به معنای نادیده گرفتن ادلة عدم معذوریت جاهل مقصر به طور کلی است. اما اگر گفتیم که روایات فوق در خصوص جاهل قاصر است، دیگر مشکلی ایجاد نمیشود.
دو: ظاهر روایات فوق دربارة جهل قصوری است و اصلاً شامل جهل تقصیری نمیشود. عبارتهای «لو ان رجلاً دخل فی الاسلام»، «رجلاً دعوناه الی جملة الاسلام فاقرّ به…»، «لو وجدت رجلاً کان من العجم اقرّ بجملة الاسلام…» و … ، همه در جهل قصوری ظهور دارند.
سه: به فرض که روایات مورد بحث اطلاق داشته باشند و شامل جاهل مقصر هم بشوند، باید دید که رابطة آنها با ادلة عدم معذوریت جاهل مقصر چیست. آیا این روایات ادلة عدم معذوریت را تخصیص میزنند و در نتیجه باید گفت جاهل مقصر جز در باب حدود مسئولیت دارد؟ یا ادله عدم معذوریت جاهل مقصر، این روایات را تخصیص یا تقیید میکند و در نتیجه این روایات منحصراً دربارة جهل قصوری، به معذور بودن جاهل حکم دادهاند؟ آیا نمیتوان گفت با توجه به ادلة عدم معذوریت، دیگر در مورد جاهل مقصر ظهوری برای این روایات باقی نمیماند؟ به نظر میرسد اگر نگوییم این روایات با ادلة عدم معذوریت مقید شدهاند، حداقل باید توقف کنیم و نمیتوانیم هیچ کدام از این دو فرض را بر دیگری ترجیح دهیم.
۲ ـ ۲٫ بررسی روایات مربوط به شبهة قاضی
دیدیم که برای قاعدة درأ به دو روایت صحیحة ابی عبیده و صحیحة حلبی استناد شده است. اینکه بتوان از این دو روایت که یکی در مورد زنا و دیگری در مورد سرقت است الغای خصوصیت کرد و در مورد هر شبهه و حدی به درأ حد قائل شد، جای بسی تأمل و تردید است. این اشکال به ویژه در مورد صحیحة حلبی بیشتر مطرح است، زیرا این صحیحه حکایت فعل امیرالمؤمنین(ع) است و ممکن است گفته شود تسری حکم مذکور در چنین روایاتی به موارد مشابه آن، به علت اموری همچون احتمال حکم حکومتی بودن جای تردید دارد؛ چه رسد که بخواهیم آن را به موارد غیر مشابه تسری دهیم.
چهارم. نقد و بررسی اجماع
در نقد اجماع میتوان گفت: اولاً، این اجماع مدرکی و یا محتمل المدرکیه است و روشن است که چنین اجماعی ارزش استنادی ندارد. ثانیاً، اجماع به فرض پذیرش، دلیل لبّی است و در نتیجه باید به قدر متیقن آن اکتفا کرد و لذا در هر مورد که اجماع محقق شده باشد، اجماع مفید است. ثالثاً، اینکه فقها قاعدة درأ را فی الجمله قبول کردهاند، ادعای صحیحی است، اما این ادعا که «تمامی اصحاب امامیه بلکه فقهای اسلام به این قاعده استناد کردهاند و مطابق آن فتوا دادهاند»، در صورتی که بنا باشد با معقد اجماعی با عبارت «تدرأ الحدود بالشبهات» مواجه شویم و با آن همانند یک روایت برخورد کنیم، جای تردید و تأمل دارد.
آری، فقها در موارد بسیار به اصل برائت استناد کردهاند، ولی اصل برائت و قاعدة درأ یکسان نیستند. اما نکتة مهم این است که پیشتر گفتیم: بحث در قاعدة درأ دربارة مواردی است که اصول و ادله بر مجرمیت مرتکب و اجرای حد بر وی دلالت دارند، اما قاعدة درأ اقتضای سقوط مجازات دارد. حال برای آنکه قاعدة درأ را به اجماع و تسالم اصحاب مستند سازیم، باید اولاً مواردی را بیابیم که ادله و اصول مقتضی ثبوت حدند، ثانیاً روایت خاص و دلیل خاصی غیر از قاعدة درأ وجود نداشته باشد که باعث سقوط حد شده باشد و ثالثاً همة اصحاب و فقها به سقوط مجازات حدی به علت وجود شبهه حکم داده باشند. در این صورت میتوانیم بگوییم تسالم اصحاب دلیل حجیت این قاعده است.
یافتن چنین مواردی بسیار بسیار مشکل و شاید غیرممکن است. حتی در برخی از موارد با اینکه شبهه یا شبهاتی در بین بوده، همه یا برخی از فقها و حتی طرفداران قاعدة درأ، به ثبوت حد حکم دادهاند و این مبیّن آن است که تسالمی وجود ندارد. مثلاً در مورد مرتدی که ادعا کند کلمات کفرآمیز را از روی اکراه و اجبار به زبان آورده و قصد خاصی در بیزاری از اسلام نداشته است، عدة بسیاری میگویند در صورتی که اماره و قرینهای بر اکراه وجود داشته باشد، مثل اینکه متهم در دست کفار اسیر بوده (و گفتههای کفرآمیز را در زمان اسارتش بیان کرده است)، ادعایش پذیرفته میشود و در صورتی که چنین امارهای نباشد، سخنش پذیرفته نیست. (مروارید، ۲۳: ۴۳۵) اما عدهای دیگر عقیده دارند در صورتی که احتمال صدق مدعی داده شود، سخن او پذیرفته است؛ ولو اینکه قرینهای در میان نباشد. (نجفی، همان: ۶۱۱)
در همینجا تذکر میدهیم که تعابیری مانند «درأ عنه الحد» و «یدرأ عنه الحد» و الفاظ مشابه که در کلمات فقهای متقدم بسیار به کار رفته است، نشانة آن نیست که آنان قاعدة درأ را پذیرفتهاند. علت آن است که تعبیر «یدرأ عنه الحد» و الفاظ مشابه، تعبیری روایی است و از روایات برگرفته شده است. مثلاً در صحیحة عبدالله بن سنان، عبارت «یدرأ عنها الحد» (عاملی، همان: ۲۰۱) و در صحیحة ابی ولاد، تعبیر «درأ عنهما الحد» (همان: ۲۰۲) به کار رفته است.
پنجم. نقد و بررسی سایر ادله
براساس آنچه تا به حال مطرح شد، پاسخ سایر ادله روشن است و به بسط و تفصیل نیاز نیست. مثلاً مطابقت قاعده با ظواهر ادله نمیتواند دلیلی بر قاعدة درأ باشد، زیرا بارها تکرار شد که بحث ما در مواردی است که قاعدة درأ بخواهد بر خلاف اصول و ادلّه مجازات حدی را ساقط نماید. همچنین با ادلهای چون بنای حدود بر مسامحه، نمیتوان از مجازات حدی در همة موارد دست شست. به هرحال، اگر خواسته باشیم بر خلاف ادله و اصول که مقتضی مجازات هستند، به عدم مجازات حکم دهیم، به ادلهای نیاز داریم که دلالت آنها صریح و روشن باشد.
ج. تبیین جدیدی از قاعده درأ
خلاصة مباحث گذشته به شرح ذیل است:
اول. دو گونه بودن موارد جریان قاعدة درأ
موارد جریان قاعدة درأ بر دو گونه است: در مواردی در کنار قاعدة درأ، اصول و قواعدی مقتضی سقوط حدند. گونة دوم آن است که اصول و یا ادله اقتضای ثبوت حد دارند، ولی قاعدة درأ مقتضی سقوط آن است. اینجاست که قاعدة درأ نقش مهمی را ایفا میکند و در حقیقت بحث از قاعدة درأ، به همین موارد مربوط میشود.
دوم. ثابت نشدن عمومیت قاعدة درأ
عمومیت و کلیت قاعدة درأ به گونهای نیست که در ناحیة متهم شامل هر نوع جهلی ـ اعم از موضوعی و حکمی، تقصیری و قصوری، مرکّب و بسیط ـ شود و در ناحیة قاضی شامل هر شبههای شود که برای او پیش آید، حتی اگر اصول و قواعد معتبر بر ثبوت حد دلالت کنند. ادلة ابراز شده در این باره نیز قدرت اثبات چنین مدعایی را ندارند.
سوم. عدم اثبات روایت «ادرئوا الحدود بالشبهات»
روایت «ادرئوا الحدود بالشبهات» از حیث سند ثابت نیست و روایت مرسلة صدوق برای این جهت کفایت نمیکند. این ادعا که این روایت در میان فقهای امامیه مشهور و مورد عمل بوده است نیز جای تردید دارد. حتی میتوان گفت این روایت نه تنها شهرت عملیه بلکه شهرت روائیه نیز ندارد. اگر این روایت چنین مشهور بوده، چرا در دیگر جوامع روایی همچون کافی و استبصار و تهذیب، اثری از آن دیده نمیشود و در کتابهای فقهی، قدمای امامیه به آن استناد نکردهاند؟ به هرحال نه نقل صدوق در من لایحضر و مقنع صحیح است و نه نقل مجلسی در بحارالانوار. لذا باید با فقهایی همچون آیتالله خویی (خویی، همان: ۱۶۸ ـ ۱۶۹) و تبریزی (تبریزی، ۱۴۱۶: ۵۱۵) همعقیده بود که چنین حدیثی ثابت نشده است.
چهارم. مصطاده بودن قاعدة درأ
قواعد فقهی در یک تقسیم به سه قسم تنصیصی (مانند قاعدة احسان و نفی سبیل)، اصطیادی (مانند قاعدة غرور) و تعلیمی (مانند قاعدة مایضمن بصحیحه…) تقسیم میشوند. حال آنچه به ذهن خطور میکند این است که مرسلة مذکور نه روایت بلکه قاعدة مصطاده از کلام و فعل رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) بوده است. لذا صدوق یک بار این حدیث را به پیامبر اکرم(ص) و بار دیگر به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نسبت میدهد. همچنین به همین دلیل، اثری از این عبارت در جوامع روایی دیگر مثل استبصار و تهذیب و کافی نیست.
آنچه این برداشت ـ مصطاده بودن قاعدة درأ ـ را تقویت میکند، حدیثی است که مرحوم شیخ حر عاملی از کلینی و شیخ طوسی بدین شرح نقل میکند. امام باقر(ع) فرمود:
انّ علّیاً (ع) اتی بامراة مع رجل فجر بها، فقالت استکرهنی و الله یا امیرالمؤمنین فدرأ عنها الحد، و لو سئل هولاء عن ذلک لقالوا لا تصدّق، و قد والله فعله امیرالمؤمنین(ع). (عاملی، همان: ۱۱۰)
مشابه این حدیث به شکل دیگر و در قالب داستانی معروف و مشهور از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است. (همان: ۱۱۱ ـ ۱۱۲) حال مشاهده میکنیم مرحوم صدوق که روایت قاعدة درأ را در من لایحضره الفقیه به پیامبر(ص) نسبت داده، در مقنع با نسبت دادن آن به حضرت علی(ع) اینگونه مینویسد:
و ان اخذت امراة مع رجل قد فجر بها فقالت المراة استکرهنی، فانه یدرأ عنها الحدّ به لانّها قد اوقعت شبهة و قال امیرالمؤمنین(ع): ادرئوا الحدود بالشبهات. (مروارید، ۲۳: ۱۰)
شاید ملاحظة این مجموعه، این معنا را تقویت کند که قاعدة درأ قاعدهای اصطیادی و برگرفته از مجموع روایات است نه اینکه عین الفاظ آن از معصومان(ع) صادر شده باشد.
پنجم. پذیرش حد عقلایی برای قاعدة درأ
به نظر میرسد که در قاعدة درأ نه باید افراط نمود و نه باید تفریط کرد، بلکه باید حد عقلایی آن را پذیرفت؛ حدی که میتوان گفت مستفاد از ادله است.
افراط در قاعدة درأ به گونهای که هر نوع شبههای ساقط کنندة مجازات باشد، صحیح نیست. پیشتر گفتیم که مفاد قاعدة درأ بیاعتنایی به سایر ادله، همچون ادلة عدم معذوریت جاهل مقصر ملتفت، نیست. اگر قاعدة درأ به این کلیت که گاه ادعا شده است وجود داشت، دیگر معنا نداشت که انکار پس از اقرار به حد جز در حد رجم پذیرفته نشود، زیرا چه بسا انکار، باعث شبهة قاضی در اصل ارتکاب حد میشود؛ همچنین دیگر نباید در اجرای حد تعجیل نمود، زیرا چه بسا تأخیر باعث روشنتر شدن وضعیت و در نهایت ایجاد شبهه و سقوط حد میگردد، در حالی که یکی از قواعد باب حدود قاعدة «لا تأخیر فی حد» است.
از سوی دیگر نباید در قاعدة درأ راه تفریط را پیش گرفت و در هیچ موردی به سقوط حد قائل نشد، زیرا پیامبر(ص) فرمود: اگر قاضی در عفو کردن اشتباه کند، بهتر از آن است که در مجازات کردن اشتباه کند. پس باید حد عقلایی آن را پذیرفت. این حد عقلایی با توجه به جرم حدی و اینکه از زمرة حق الله است یا حق الناس و نیز براساس شبههای که برای قاضی یا متهم پیدا شده و با توجه به شرایط و وضعیت هر پرونده متفاوت میشود و در یک جمله قابلیت آن را ندارد که تحت ضابطه و قاعده واقع شود و یک کار قضایی است. مدعا این است که همین حد عقلایی نیز از روایات استفاده میشود.
در توضیح این نکته میگوییم: در روایات در مواردی به صرف وجود شبهه، به سقوط حد حکم نشده است. مثلاً در روایات، دربارة کسی که مرتکب شرب خمر شده و ادعای جهل به حرمت کرده، آمده است که باید او را به میان مسلمانان ببرند تا روشن شود آیا کسی آیة حرمت شرب خمر را برای او تلاوت کرده است تا جهلش ثابت شود و عذرش مسموع گردد یا خیر. (عاملی، همان: ۳۳) یا در روایت صحیحة یزید کناسی خواندیم که عذر جهل به لزوم عده پذیرفته نیست. به نظر میرسد اینکه در این روایات، صرف ادعای جهل به احکام عذر محسوب نشده است، مورد پذیرش عقلا نیز هست. به عبارت دیگر، میزان عقلایی آن است که به صرف ادعای جهل حد را ساقط ندانیم، بلکه اگر علم مرتکب ثابت نشد، آنگاه حد را ساقط بدانیم. شاید به همین دلیل است که بسیاری از فقها عقیده دارند که مفاد روایت صحیحة یزید کناسی، عدم استماع دعوی جهل است نه اینکه حتی اگر آن زن بتواند واقعاً جهلش را ثابت نماید، حد بر وی جاری شود. (حکیم، ۱۴۰۴: ۲۳۰؛ تبریزی، ۱۴۱۷: ۲۰ ـ ۲۱؛ مکارم شیرازی، همان: ۳۶ و ۵۰) به علاوه، در روایتی (عاملی، همان: ۲۳۹) بیان شده و فقها (خویی، همان: ۲۷۶) نیز حکم کردهاند که اگر یک نفر به شرب خمر و دیگری به قی کرن خمر شهادت دهد، حد جاری میشود، زیرا «ما قاءها حتی شربها». ثبوت حد در این مورد نیز مطابق موازین پذیرفته شدة عقلاست.
جدا از روایات فوق، در برخی از روایات با وجود شبهه به سقوط حد حکم شده است. صحیحة ابی عبیده (عاملی، همان: ۱۱۰) و صحیحة حلبی (همان: ۲۶۲) از آن جملهاند که پیشتر به آنها اشاره کردیم. به نظر میرسد که برداشتن حد زنا و سرقت از دو متهم مزبور، حد عقلایی قاعدة درأ است، زیرا در مورد روایت اول، مدعی اکراه زن است و او قسم یاد کرده است و نمیتوان از زن انتظار داشت که در آن شرایط زمانی و مکانی خاص، شاهدی بر اکراه داشته باشد. همچنین نمیتوان در نقض ادعای زن چنین گفت که اگر زن صادق باشد، باید روی بدن مرد زانی جای خراشیدگی ناخن زن و امثال آن باشد، زیرا چه بسا اکراه، مادی نبوده بلکه معنوی بوده است.* همة اینها دست به دست هم میدهد و برای قاضی در اصل تحقق زنای مطاوعی ایجاد شبهه میکند. شبهه نیز آن چنان قوی است که با وجود اصل اختیاری بودن اعمال، قابل رفع نیست و لذا حد برداشته شده است.
از سوی دیگر، در روایت دوم هم میبینیم که گرچه با اصل عدم هبه، میتوان سرقت را احراز و حکم به اجرای حد آن نمود، حضرت(ع) چنین حکم نکردند، چرا که احتمال صدق مدعی داده میشود. به علاوه، حضرت نفرمود حد ساقط میشود مگر اینکه صاحب لباسها ادعای سرقت کند، بلکه فرمود مگر اینکه صاحب لباسها بینهای بر سرقت بیاورد. علت آن است که اگر به صرف ادعای سرقت از سوی مالک، حد سرقت به کمک اصل عدم هبه ثابت میگردید، این بهانهای میشد تا عدهای به منظور پروندهسازی برای دشمنانشان، چیزی را به آنها هدیه کنند و سپس ادعای سرقت نمایند.
خلاصه آنکه جمع عرفی مقبول میان آن دسته از روایات که بر اجرای حد دلالت دارند و آن دسته از روایات که بر سقوط حد تأکید میکنند، این است که نگاه به قاعدة درأ عقلایی باشد و این قاعده تا حد عقلایی پذیرفته شود. شاید به همین علت است که فقها در موارد متعددی با وجود شبهه، به سقوط حد حکم نکردهاند، یعنی با قاعدة درأ برخوردی عقلایی داشتهاند و آن را خارج از حد عقلایی نپذیرفتهاند. به همین جهت است که صاحب ریاض معتقد است اگر عبد ادعا کند که از سوی مولایش به لواط اکراه شده است، ادعایش پذیرفته میشود، ولی اگر مولا ادعای اکراه کند، سخن او مسموع نمیافتد. (طباطبایی، همان: ۴۹۸)
در پروندهای مردی که قبلاً متهم به رابطة نامشروع با خواهرزنش (خانم ز) بوده، خواهر زن دیگرش (خانم ف) را اغفال میکند، از غرب کشور به تهران میآورد و او را صیغة ۹۹ ساله مینماید و به کرّات، چه در تهران و چه در محل سکونتش، با وی همبستر میشود. مرد پس از دستگیری مدعی میشود که از حرمت ازدواج دائم با دو خواهر اطلاع داشته، اما از اینکه این کار با عقد موقت هم حرام است، اطلاعی نداشته است. دادگاه او را به رجم محکوم میکند. پرونده در دیوان عالی کشور مطرح میشود و در آنجا برخی بحث شبهه و قاعدة درأ را مطرح میکنند. اما یکی از قضات دیوان عالی کشور در این مورد میگوید:
نظر دادگاه [مبنی بر رجم متهم] در این زمینه صحیح است و شبهه که به نظر اعضای محترم شعبه دیوان عالی کشور رسیده مورد نخواهد داشت. چون شبهه باید شبهه عقلائیه باشد تا بتوان درأ حد نمود. لازم میدانم در این زمینه به اطلاع برسانم که در زمان حیات مرحوم آیتالله گلپایگانی بنده به محضر ایشان رسیدم و بعضی از شبهاتی را که گاهی عنوان میشود مطرح کردم، فرمودند: اینگونه امور شبهه محسوب نمیشود؛ شبههای موجب درأ حد است که عقلائی و عرفپسند باشد. شبهاتی از این قبیل جز تعطیلی حدود الهی ثمر دیگری نخواهد داشت. (ادارة وحدت رویه و نشر مذاکرات هیات عمومی دیوان عالی کشور، ۱۳۸۰: ۳۷۱)
بجاست این گفتار را با این صحیحه به پایان بریم:
لو انّ المراة اذا فجرت قالت لم ادر او جهلت ان الذی فعلت حرام و لم یقم علیها الحدّ اذاً لتعطلت الحدود. (عاملی، همان: ۱۲۵)
گفتار چهارم. قاعدة درأ و نظام حقوقی ـ قضایی ایران
تا کنون قاعدة درأ را در فقه امامیه بررسی کردیم. اما برای اینکه بدانیم قاعدة درأ در نظام حقوقی ـ قضایی ایران چه جایگاهی دارد، بحث را در دو قسمت پی میگیریم. ابتدا انعکاس این قاعده را در قوانین موضوعه (الف) و سپس استناد به آن را در آرای دادگاهها (ب) بررسی میکنیم.
الف. قاعدة درأ و قوانین موضوعه
قاعدة درأ خود به صورت یک مادّه در قوانین جلوه نکرده است، اما مبنای برخی از مواد، هم در زمینة شبهة متهم و هم در زمینة شبهة قاضی، است.
در زمینة شبهة متهم، تبصرة ۱ مادّة ۸۲* قانون حدود و قصاص مصوب ۱۳۶۱، جهل تقصیری بسیط را عذر محسوب نمیکرد، اما این تبصره در قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ حذف گردید. اکنون میتوان گفت که این جهل عذر محسوب میشود، به ویژه اینکه قانونگذار در مواد متعددی ثبوت حد زنا و شرب مسکر و سرقت را منوط به علم مرتکب به حکم و موضوع دانسته است. مواد ۶۳، ۶۴، ۶۵، ۱۶۶ و ۱۹۸ از آن جملهاند.
در مورد شبهة قاضی نیز قانونگذار در مواردی به سقوط حد نظر داده است. مثلاً مادّة ۶۶ قانون مجازات اسلامی مقرر میدارد: «هرگاه مرد یا زنی که با هم جماع نمودهاند ادعای اشتباه و ناآگاهی کند، در صورتی که احتمال صدق مدعی داده شود، ادعای مذکور بدون شاهد و سوگند پذیرفته میشود و حد ساقط میگردد.» و مطابق مادّة ۶۷: «هرگاه زانی یا زانیه ادعا کند که به زنا اکراه شده است، ادعای او در صورتی که یقین بر خلاف آن نباشد قبول میشود.» تبصرة ۱ مادّة ۱۶۶ هم حاکی از آن است که اگر شرابخوار مدعی جهل به حکم یا موضوع باشد و صحت دعوای وی محتمل باشد، محکوم به حد نخواهد شد. مادّة ۱۷۳ این قانون هم اشعار میدارد: «اقرار یا شهادت در صورتی موجب حد میشود که احتمال عقلایی بر معذور بودن خورندة مسکر در بین نباشد.»
در نهایت باید به مادّة ۱۹۴ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ اشاره کرد که در مورد متهمی که اقرار به ارتکاب جرمی نموده است، به دادگاه اجازة مبادرت به صدور رای میدهد، به شرط اینکه: «اقرار او صریح و موجب هیچ گونه شک و شبههای نباشد و قراین و امارات نیز مؤید این معنی باشند.» به هر حال مناسب است قانونگذار به جای پراکنده گویی، به قانونگذاری قاعدة درأ در یک مادّة مستقل اقدام نماید.
ب. قاعدة درأ و آرای محاکم
استناد به قاعدة درأ در آرای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور و نیز هیأت عمومی دیوان عالی کشور بسیار به چشم میخورد. متأسفانه با مطالعة آرای محاکم و شعب دیوان عالی کشور، گاه دیده میشود که قضات در استناد به قاعدة درأ افراط ورزیدهاند و با وجودی که ظواهر پرونده حاکی از مجرم بودن متهم است، به اندک شبههای حد را ساقط دانستهاند و با قاعدة درأ برخورد عقلایی نکردهاند.
افراط در قاعدة درأ و سقوط حد به اندک شبهه و نیز افراط در اصل برائت و اصل احتیاط، گاه موجب صدور آرایی شده که تعجبآور است و باعث سلب اعتماد مردم به دستگاه قضایی میگردد. به نمونههای زیر توجه کنید.
در این پرونده آقای… و دوشیزه… متهماند به زنای محصن و غیر محصن. متهمه اظهار میدارد: روزی به مغازة متهم رفتم و به من گفت میخواهم با شما ازدواج کنم فکر بکن بعد جواب بده که من بعد از مدتی به او گفتم شخص دیگری برای خواستگاری من آمده بوده، راضی نبودم ولی پدر و مادرم به اجبار قصد این کار را داشتند. من در تاریخ ۲۵/۳/۶۸ به او مراجعه نمودم، به او گفتم قصد ازدواج با او را دارم و لذا برای نجات از خواستگار مرا فراری دهد که در هنگام فرار دستگیر شدیم، ضمناً این عمل را هم انجام دادهایم. ضمناً هر دو متهم با هم ازدواج نمودهاند که سند آن ضمیمه است. دادگاه پس از تشکیل جلسه و بررسی محتویات پرونده و اقرار صریح متهمین، بزه انتسابی را محرز دانسته است. (بازگیر، ۱۳۷۵: ۱۴۱ ـ ۱۴۲)
شعبة دیوان در نقض رأی دادگاه در پروندة فوق چنین اظهار داشته است:
با توجه به محتویات پرونده… در رابطه با زنا، نظر به اینکه طرفین از ابتدا قصد ازدواج داشتهاند و اظهار ندامت نمودهاند و حسب نظر برخی از فقها عظام نکاح به صورت فارسی مورد تصدیق هست، حتی بعضی از بزرگان نکاح معاطاتی را صحیح دانستهاند، اجرای حد زنا نسبت به هر دو مشکل و مورد شبهه است و الحدود تدرأ بالشبهات لذا رای صادره نقض میگردد. (۶۹/۵۶۸۱/۲۶). (همان: ۱۴۲)
روشن است که اگر جایی نکاح معاطاتی رخ دهد و طرفین به حلیت عملشان اعتقاد داشته باشند، زنا صورت نگرفته و یا اگر هم مطابق نظر کسانی که نکاح معاطاتی را کافی نمیدانند صورت گرفته باشد، به علت جهل به حرمت استحقاق عقوبت ندارد. ولی پروندة مذکور اینگونه نیست. اولاً، اظهار ندامت و پشیمانی متهمین حکایت از آن دارد که عملشان جرم بوده و آنها هم از آن مطلع بودهاند. پشیمانی در جایی است که شخص به قبح و زشتی و حرمت عملش آگاه باشد. ثانیاً، این دو پس از زنا، با همدیگر ازدواج کرده و نکاحیة رسمی سنددار تنظیم کردهاند. ثالثاً، این دو ادعای شبهه نکردهاند. رابعاً، ادعای ندامت حتی اگر به معنای توبه باشد، اگر پس از اقرار به جرم باشد، برای حاکم اختیار اجرا و عدم اجرای حد را میآورد نه اینکه حد را به طور کلی ساقط کند و اگر قبل از اقرار به جرم باشد، موجب سقوط مجازات است. همگی این امور میرساند که تمسک به قاعدة درأ در این مورد صحیح نیست.
در پروندهای دیگر، مردی به اتهام لواط به عنف به طور مکرر با نُه نفر و تفخیذ با دو نفر، تحت تعقیب قرار گرفته و به اعدام و شلاق محکوم شده است. شعبة دیوان در نقض رأی دادگاه دلایلی آورده که یکی از آنها چنین است:
… اما در مورد بزه انتسابی به متهم (لواط)، هرچند بر حکم دادگاه از حیث مبانی استدلال و استنباط اشکالی وارد نیست لیکن به لحاظ فاصله زمانی ممتد بین بزه ارتکابی و محاکمه متهم چنانچه با بررسی و تحقیق بیشتری علم به توبه وی در آن فاصله حاصل گردد امکان ارفاق وجود دارد. بنا به مراتب مزبور دادنامه صادره از این حیث قابل تأیید نبوده نقض میشود و رسیدگی مجدد به شعبه دیگر دادگاه… محول میگردد. (همان: ۱۵۲)
مشاهده میکنیم که در اینجا شعبة دیوان، دادگاه را ملزم به احراز توبه و عدم آن کرده است، در حالی که برای دادگاه هیچ ضرورت و الزامی وجود ندارد که توبه و عدم توبة متهم را احراز کند. جرمی صورت گرفته که مرتکب آن مستحق عقوبت است و اصل عدم توبه است و اگر متهم ابراز میکند که توبه کرده است، باید دلایل خود را بیان دارد تا دادگاه در این باره تصمیم بگیرد. بدیهی است اگر بخواهیم به این شیوه (استدلال شعبة دیوان) استدلال کنیم، در هر پروندهای و پس از دستگیری مجرمان و تا مرحلة اقرار و شهادت شهود و صدور حکم، احتمال پشیمانی و توبة متهم میرود و در نتیجه دیگر جایی برای اجرای حدود نمیماند. جالب است بدانیم که در پروندة فوق و پس از نقض رأی دادگاه اول توسط شعبة دیوان، متهم استشهادیهای مبنی بر تأیید اخلاقش به امضای چند نفر میرساند و به دادگاه دوم که پرونده به آنجا ارجاع شده است ارائه میدهد. دادگاه دوم نیز مانند دادگاه اول به محکومیت متهم حکم میدهد، به این دلیل که:
استشهادیهای که اخیراً با امضای عدهای دال بر اصلاح متهم تقدیم و ضمیمه شده معارض است با تحقیق محلی از نزدیکان متهم که فردی فاسد و شرور و لاابالی و قمارباز و غیره میباشد و واضح است که استشهادیه اخیر که حاکی از اصلاح او است شرحاً امضا شده، صرف نظر از اینکه ارزش شرعی و قانونی ندارد و با توجه به این نکته که زندان اعلام نموده متهم از گذشته خود نادم و پشیمان است در حالی که زمانی که در جلسه دادگاه که از متهم سؤال شده توبه کردهای جواب داده من کاری نکردهام که توبه کنم، نیاز به توبه نبوده و مجدداً سؤال شده باز جواب داد کاری نکردم که توبه کنم و صریحاً نفی انجام توبه را کرده و علی هذا اظهار در زندان مبنی بر پشیمانی وی خلاف واقع و خلاف صریح گفتار متهم است که توبه نکرده. با توجه به بیانات فوق و سایر محتویات پرونده، جرم انتسابی از طریق علم محرز است… . (همان: ۱۵۳)
دادگاه دوم متهم را به صد ضربه شلاق در خصوص تفخیذ و اعدام در خصوص لواط محکوم نموده است. اما شعبة دیوان در خصوص همین پرونده و در نقض رأی دادگاه دوم مقرر داشته است:
بر دادنامه اشکال زیر وارد است که احراز توبه مجرم، ملازم با اقرار او به ارتکاب گناه موضوع پرونده پس از ابراز توبه و ندامت نیست و صرف حصول علم به توبه برای دادگاه ولو از طریق اعلام دیگران از جمله معاشرین مجرم موجب سقوط حد و لااقل ایجاد شبهه در اجرای حد خواهد بود… . (همان: ۱۵۳)
بدیهی است دادگاه دوم نخواسته است که از توبة مجرم، اقرار به جرم او را کشف کند، بلکه اعلام داشته که برای دادگاه نه تنها توبة متهم احراز نشده، بلکه توبه نکردن وی احراز شده است و در نتیجه باید حد جاری شود. به علاوه، این جملة شعبة دیوان که «صرف حصول علم به توبه ولو از طریق اعلام دیگران از جمله معاشرین مجرم موجب سقوط حد و لااقل ایجاد شبهه در اجرای حد خواهد بود» جای تأمل بسیار دارد. وقتی خود متهم اعلام میکند توبه نکرده، زیرا نیازی به توبه نبوده است، اعلام معاشران متهم مبنی بر توبة او چه جایگاهی دارد و چگونه میتواند باعث علم دادگاه به توبة متهم شود.*
به هر حال، قاعدة درأ در حد عقلایی آن پذیرفتنی است، اما در حد افراطگونة آن اصلاً قابل دفاع نیست. اگر قاعدة درأ به صورت افراطگونه پذیرفته شود، کمتر موردی پیدا میشود که بتوان حد را جاری نمود، زیرا به هر حال در هر مورد شک و شبههای وجود خواهد داشت.
بجاست بحث قاعدة درأ را با این کلام از مرحوم آیت الله خویی به پایان ببریم که در اکثر موارد ثبوت حد، شبهه وجود دارد (و اگر بنا بر درأ حد به هر شبههای باشد، دیگر حدی برای اجرا باقی نخواهد ماند). ایشان در تعلیل این حکم که اگر مرتد ادعای اکراه کند ولی بر صحت ادعایش قرینهای وجود نداشته باشد ادعایش پذیرفته نمیشود، مینویسد:
این نظر خلاف نظر گروهی است که با تمسک به قاعده درأ معتقدند حد با احتمال صدق مدعی اکراه ساقط میشود. لیکن دانستی که این کبری ]قاعده درأ[ ثابت نشد بلکه روایت مرسلهای است که شیخ صدوق(قدس سره) آن را روایت کرده است و گذشت که شبههای در امثال این مورد نیست. زیرا بیان کردیم که اگر مراد از شبهه، شبهه واقعی باشد، در اکثر مواردی که حد ثابت شده است شبهه وجود دارد ]و دیگر حدی نباید اجرا شود[ و اگر مراد شبهه واقعی و ظاهری است، چنین شبههای در اینجا وجود ندارد؛ زیرا آنچه موجب ارتداد است وجود دارد و مانع که همان اکراه ]در بیان کلمات کفرآمیز باشد[ به وسیله اصل ساقط است ]در نتیجه حد باید اجرا شود[. (خویی، همان: ۳۲۸ ـ ۳۲۹)
نتیجه
۱٫ هنر قاعده درأ این است که در مواردی که ادله و اصول اقتضای مجازات دارند جاری شود و مانع اجرای مجازات شود.
۲٫ عبارت ادرئوا الحدود بالشبهات، متن روایت و قاعده تنصیصی نیست، بلکه قاعدهای اصطیادی است.
۳٫ حال که قاعده درأ قاعده اصطیادی است، دارای عموم و اطلاق نبوده، بلکه باید به قدر متیقن آن عمل نمود.
۴٫ مفاد قاعده درأ بیاعتنایی به ادله و اصول نیست. این قاعده در حد عقلایی قابل پذیرش میباشد.
طلاق از شوهری که پایبند به زندگی نیست
طلاق از شوهری که پایبند به زندگی نیست یکی از مشکلات اکثر بانوان است بعنوان وکیل خانواده که سالها تجربه پرونده های طلاق بعنوان وکیل پایه یک دادگستری دارم معتقد هستم وکیل خانواده بایستی قبل از هراقدامی بعنوان وکیل طلاق نسبت به مشاوره حقوقی مناسب به موکل اقدام لازم را انجام دهد بسیاری از بانوان فکر می کنند صرف تنفر از شوهر ویا عدم تفاهم اخلاقی دلیل محکمه پسند برای طلاق محسوب می شود . اما بعنوان وکیل خانواده معتقد هستم این تصور کاملا غلط است . جهن مطالعه بیشتر مطلب بر روی کلمه وکیل خانواده کلیک فرمایید .
صرف تنفر از شوهر دلیل صدور حکم طلاق نیست
یکی از مشکلات بانوان در مراجعه به وکیل مبحث طلاق از طرف زوجه است بعنوان یک وکیل باتجربه در تهران معتقدم که یک وکیل باید در جلسه مشاوره حقوقی تمامی نکات احتمال موفقیت و شکست را بعنوان وکیل به موکل گوشزد نماید و این مطالب را در آرامش کامل که حاکی از تجربه یک وکیل باتجربه در تهران است به موکل اطلاع رسانی نماید پس دقت کنید یک وکیل باید احتمال پیشرفت ویا عدم پیشرفت کار را به موکل و مراجعین اطلاع رسانی کنید جهت بازدید از برنامه تلویزونی وکیل بر روی کلمه وکیل کلیک فرمایید .
این نوشته توسط وکیل پایه یک دادگستری تنظیم شده است تهدید به پخش کردن فیلم و عکس های خصوصی به هر نحو و طریقی که باشد اعم از ارسال پیامک یا ارسال پیام در فضای مجازی یا به صورت شفاهی جرم است.
طبق ماده ۱۷ قانون جرایم رایانه ای ، هر کس بدون اجازه دیگری ، به وسیله سیستم های رایانه ای یا مخابراتی از جمله گوشی همراه ، کامپیوتر و غیره اقدام به انتشار فیلم ، تصویر ، صدا یا اسرار دیگری کند یا آنها را در دسترس دیگری قرار دهد ، مجرم است . این عمل در صورتی که موجب وارد شدن ضرر با موجب هتک حرمت و حیثیت فرد شود ، مجازات مجرم ، معادل حبس از ۹۱ روز تا ۲ سال یا جریمه نقدی از ۵ میلیون تا ۴۰ میلیون ریال را در پی خواهد داشت . البته در صورت تشخیص قاضی ممکن است هر دو مجازات برای فرد در نظر گرفته شود.
تهدید کردن به انجام دادن عملی که ممکن است موجب ضرر و بی آبرویی و یا شرافتی یا افشای اسرار و رازهای خانوادگی گردد، چه تهدید کننده به این واسطه، تقاضایی مال به قصد اخاذی کرده و یا نکرده باشد، جرم مستقل و جداگانه ای است که براساس ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی تا ۲ سال حبس و یا تا ۷۴ ضربه شلاق برای آن در نظر گرفته شده است.
برای رسیدگی به هر عنوان مجرمانه اعم از تهدید یا هر جرم دیگری مراحل چهارگانه ای وجود دارد که شاکی باید ضمن آگاهی از این مراحل اقداماتی که به وی مربوط و منتسب میباشد را انجام داده تا شکواییه وی ثبت و انجام تحقیقات، تعقیب، رسیدگی، صدور حکم و اعمال مجازات فراهم گردد.
تنظیم شکواییه و مراجعه به دادسرای صالح
اولین اقدام شاکی برای اعلام جرم و تظلم خواهی تنظیم شکواییه میباشد؛ چرا که مطابق ماده ۶۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ یکی از جهات قانونی برای شروع به تعقیب، شکایت شاکی یا مدعی خصوصی است. البته اگر جرم جنبه عمومی داشته باشد، اقامه دعوا و تعقیب متهم از این جنبه از وظایف دادستان محسوب میشود.
نحوه تنظیم شکواییه و شرایط آن: به تکلیف ماده ۶۸ قانون آیین دادرسی کیفری شاکی یا مدعی خصوصی میتواند شخصاً یا توسط وکیل شکایت کند در شکواییه موارد زیر قید میشود:
نام و نام خانوادگی، نام پدر، سن، شغل، میزان تحصیلات، وضعیت تأهل، تابعیت، مذهب، شماره شناسنامه، شماره ملی، نشانی دقیق و درصورت امکان نشانی پیام نگار (ایمیل)، شماره تلفن ثابت و همراه و کدپستی شاکی؛
موضوع شکایت، تاریخ و محل وقوع جرم؛
ضرر و زیان وارده به مدعی و مورد مطالبه وی؛
ادله وقوع جرم، اسامی، مشخصات و نشانی شهود و مطلعان در صورت امکان؛
مشخصات و نشانی مشتکیعنه یا مظنون در صورت امکان؛
قوه قضائیه مکلف است اوراق متحدالشکل مشتمل بر موارد فوق را تهیه کند و در اختیار مراجعان قرار دهد تا در تنظیم شکواییه مورد استفاده قرار گیرد. عدم استفاده از اوراق مزبور مانع استماع شکایت نیست.
ارکان تشکیل دهنده جرم تهدید
برای اینکه هر عمل یا رفتاری قابل تعقیب باشد، باید مقنن آن را بر اساس ماده ۲ قانون مجازات اسلامی جرم شناخته و برای آن مجازات تعیین کرده باشد و از سویی افعال و اعمال و وسیله ارتکاب و شرایط مربوط به آن را به صورت صریح در قانون ذکر نماید تا فقدان قانون و یا مبهم بودن آن موجب تفسیرهای متعدد نگردد.
هر جرم از سه رکن اساسی تشکیل شده که احراز آن برای مجرم دانستن مرتکب لازم می باشد، مجالی است به تفضیل به تشریح هریک بپردازیم:
عنصر قانونی جرم تهدید
شاخصترین رکن هر جرم، قانونی بودن آن است؛ یعنی عمل ارتکابی توسط قانون جرم شناخته شده باشد. بر اساس اصل قانونی بودن جرائم و مجازاتها و همچنین مطابق ماده ۲ قانون مجازات اسلامی که مقرر میدارد: «هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب میشود.» وجود قانون برای مجرمانه بودن عمل لازم است.
عنصر قانونی جرم تهدید و اخاذی ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی است که به موجب آن: «هرگاه کسی دیگری را به هر نحو تهدید به قتل یا ضررهای نفسی یا شرفی یا مالی و یا به افشاء سری نسبت به خود یا بستگان او نماید، اعم از اینکه به این واسطه تقاضای وجه یا مال یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را نموده یا ننموده باشد، به مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا زندان از دو ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.» این ماده مطلق تهدید را صرفنظر از تقاضای مرتکب جرم میداند. همچنین عنصر قانونی جرم اخذ نوشته یا سند با تهدید ماده ۶۶۸ ق.م.ا. میباشد که متن آن بدین شرح است:
«هرکس با جبر و قهر یا با اکراه و تهدید دیگری را ملزم به دادن نوشته یا سند یا امضا و یا مهر نماید و یا سند و نوشتهای که متعلق به او یا سپرده به او میباشد را از وی بگیرد به حبس از سه ماه تا دو سال و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد.»
این ماده رفتار مجرمانه فیزیکی (گرفتن نوشته یا سند با قهر و زور) یا غیر فیزیکی (گرفتن نوشته یا سند با تهدید و اکراه) را جرم انگاری کرده است و همچنین این جرم برخلاف جرم موضوع ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی جرم مقید به نتیجه میباشد؛ یعنی عمل مرتکب حتماً باید منتهی به نتیجه یعنی اخذ نوشته یا سند گردد.
مجازات فحاشی
عنصر مادی جرم تهدید
نماد خارجی و فیزیکی از یک عمل مجرمانه در عالم واقع به عنصر مادی تعبیر میشود و این عنصر خود متشکل از عوامل و شرایطی است که وجود آنها لازمۀ تحقق جرم میباشد.
بند اول-رفتار مجرمانه:
در تعریف رفتار مجرمانه آمده است که «عمل یا رفتاری است که قانون حالات مختلف آن را از جمله انجام یا عدم انجام آن، وضعیت یا حالت و … حسب هر جرم اعلام و برای آن مجازات تعیین نموده است» که ممکن است به شکلهای ذیل نمود پیدا کند.
الف) فعل: که بر دو قسم مادی یا معنوی تقسیم میشود. از مصادیق فعل مادی میتوان به کشتن، بردن، انتقال دادن اشاره کرد و رفتارهایی چون توهین، فریاد زدن و ترساندن از مصادیق عنوان مجرمانه به صورت فعل مثبت معنوی است.
ب) ترک فعل: به عنوان فعل منفی نیز مشهور است که اصولاً به صورت مادی تحقق مییابد، مانند نبستن در، انجام ندادن یک عمل و … البته ممکن است به صورت معنوی نیز تحقق یابد، مانند اینکه نگهبان بانک پلیس را از وضعیت سرقت مطلع نمیکند.
ج) فعل ناشی از ترک فعل: بهنوعی به نتیجه رفتار مجرمانه ناشی از فعل منفی گفته میشود، مانند اینکه مادری به فرزند خود شیر نمیدهد تا او بمیرد و درصورتی جرم محسوب میشود که مقنن صریحاً به این نتیجه تصریح کند.
د) حالت: رفتار مجرمانهای که مربوط به وضعیت روحی و روانی یا شغلی شخص است مانند ولگردی یا اعتیاد یا فاحشگی. در مواد ۶۶۸ و ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی که به عنوان عنصر قانونی جرم تهدید به شمار میروند، قانونگذار عبارت «تهدید» را به کار برده است؛ لیکن از قید «به هر نحو» و «جبر و قهر یا اکراه و تهدید» مندرج در مواد باید چنین استنباط کرد که رفتار مجرمانه ممکن است به صورت مادی (ایما و اشاره یا نوشتن) یا معنوی (صحبت، تلفن زدن) تحقق یابد که در هر حال رفتار مجرمانه این جرم به صورت فعل مثبت نمود پیدا میکند و با ترک فعل، تهدید امکان ندارد.
بند دوم- شرایط و اوضاع و احوال لازم برای ارتکاب جرم:
قانونگذار برای تحقق جرم تهدید یا اکراه بعضی از شرایط را لازم دانسته که باید توسط محاکم قضایی این شرایط برای متهم کردن مرتکب احراز گردد. این شروط توضیح داده می شود:
الف) مرتکب و مجنی علیه: بنا به تصریح ماده ۶۶۹ قانون مجازات اسلامی، هر شخص حقیقی میتواند مرتکب این جرم شود و همچنین مجنی علیه این جرم نیز به جهت ماهیت این جرم، شخص حقیقی است و هیچ ویژگی خاصی در جانی یا مجنی علیه برای تحقق جرم شرط نشده است.
ب) وسیله ارتکاب جرم: در جرم تهدید موضوع ماده ۶۹۹ قانونگذار با به کار بردن عبارت «به هر نحو» این معنی را میرساند که وسیلۀ ارتکاب شرط نیست و تهدید به هر طریقی و با هر وسیلهای مشمول مقررات جزائی خواهد بود.
ج) شرایط تحقق جرم: در ماده ۶۶۹ تهدید به قتل یا ضررهای نفسی یا شرفی یا مالی یا افشای سری نسبت به خود یا بستگان از موضوعات تهدید تلقی شده است. لازم به ذکر است که موارد مذکور افاده حصر مینماید. ضررهای نفسی شامل هرگونه آسیب به سلامتی و نفس شخص میگردد و در مورد ضرر شرفی هر موردی که بتوان به شرافت، آبرو، عرض و ناموس شخص یا بستگانش مربوط کرد تهدید به آن، تهدید به ضرر شرفی است. افشاء سر، شامل مواردی است که شخص در مقام اخفاء آن برمیآید و پنهان ماندنش برای وی حائز اهمیت است.
صرف تهدید نمیتواند مصداق عنصر مادی جرم باشد؛ لاجرم باید دارای شرایط ذیل باشد.
اولاً: تهدیدکننده قادر به انجام آن باشد.
ثانیاً: با توجه به وضعیت تهدید شونده احتمال وقوع آن باشد.
ثالثاً: تهدید امری نسبی است و وضعیت تهدید شونده در آن مؤثر میباشد و ضابطه و ملاک تشخیص آن عرف میباشد.
مجازات فحاشی تلفنیمزاحمت تلفنی توأم با تهدید یا فحاشی
پرسش: مزاحمت تلفنی توأم با تهدید یا فحاشی در صلاحیت چه مرجعی است؟
در مورد مزاحمت تلفنی چنانچه عمل مشتکی عنه صرفاً مزاحمت تلفنی باشد و توأم با جرم دیگر مانند فحاشی و استعمال الفاظ رکیکه نباشد رسیدگی به موضوع حسب تبصره ۲ ماده ۱۴ قانون اصلاح تأسیس شرکت مخابرات مصوب ۱۳۶۶ با شرکت مخابرات بوده که با احراز مزاحمت به قطع تلفن مزاحم اقدام مینماید؛ اما چنانچه مزاحمت تلفنی همراه با جرائم دیگر از قبیل تهدید یا فحاشی باشد رسیدگی به بزه ارتکابی با دادسرای محل خواهد بود.
تهدید از طریق ارسال پیامک و نوشتن بر روی دیوار
چنانچه دادگاه تجدیدنظر در حکم صادره به جهات تخفیف استناد نماید، باید مجازات را کمتر از حداقل مقرر قانونی تعیین کند.
خلاصه جریان پرونده تهدید از طریق ارسال اس ام اس
به دلالت دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۵۳۵۰۰۷۲۰-۲۷/۸/۹۱ صادره از شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی رامهرمز آقای (غ.ح.ع.) به لحاظ ارتکاب بزهتهدید و تحریق عمدی منزل آقای (ه.خ.) (پدر همسر متهم مذکور) و موضوع شکایت آقای (ه.خ.) با توجه به اینکه طرفین مدتی است با یکدیگر اختلاف خانوادگی داشته و شاکی اظهار میدارد که متهم داماد وی بوده و با همسر خود (دختر شاکی) اختلاف داشته و آنها را با ارسال پیامک از طریق تلفن و نوشتههایی بر روی دیوار مورد تهدید قرار داده و ساختمان وی (شاکی) راتهدید و تحریق نموده و با کسی غیر از متهم نیز اختلافی ندارند و با توجه به گزارش مرجع انتظامی در خصوصتهدید و تحریق منزل شاکی و نوشتههای روی دیوار و نظریه کارشناس رسمی دادگستری در مورد تحریق وتهدید و تعیین میزان خسارت به مبلغ ۱۷۳۰۰۰۰۰ ریال و تحقیقات انجام شده توسط بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب رامهرمز و دفاعیات و انکار بلاوجه متهم و دلایل موجود در پرونده و احراز بزهکاری وی و به استناد ماده ۶۷۷ قانون مجازات اسلامی به تحمل ۲ سال حبس تعزیری محکومیت حاصل مینماید. دادنامه مرقوم مورد تجدیدنظرخواهی آقای (غ.ح.ع.) واقع شده و شعبه ۲ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان بر اساس دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۱۷۳۰۱۴۰۴-۳۰/۱۰/۹۱ با بررسی محتویات پرونده نظر به اینکه ایراد و دفاع موجه و مؤثری که فسخ دادنامه را فراهم نماید به عمل نیامده و با توجه به مجموع محتویات پرونده و تحقیقات انجام شده، دادنامه بدوی را صائب تشخیص داده، النهایه با توجه به وضع خاص متهم تجدیدنظرخواه، وی را مستحق ارفاق و تخفیف دانسته و به استناد مواد ۲۲ و ۷۲۸ قانون مجازات اسلامی محکومیت نامبرده را به ۶ ماه تقلیل داده و با رد اعتراض تجدیدنظرخواه مبادرت به تأیید دادنامه تجدیدنظر خواسته با تخفیف مذکور مینماید. متعاقب صدور دادنامه اخیرالذکر آقای (غ.ح.ع.) بهموجب دادخواستی که در تاریخ ۱/۱۲/۹۱ در دفتر دیوانعالی کشور به ثبت رسیده است، استدعای تجویز اعاده دادرسی نسبت به دادنامه فوقالاشعار نموده و رسیدگی به موضوع به این شعبه ارجاع میشود و مندرجات درخواست متقاضی یاد شده و ضمائم آن به هنگام شور قرائت خواهد گردید.
رأی شعبه ۴ دیوان عالی کشور
درخواست آقای (غ.ح.ع.) مبنی بر تجویز اعاده دادرسی نسبت به دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۱۷۳۰۱۴۰۴- ۳۰/۱۰/۹۱ صادره از شعبه ۲ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان که متضمن تأیید دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۶۱۵۳۵۰۰۷۲۰-۲۷/۷/۹۱ اصداری از شعبه ۱۰۱ دادگاه عمومی جزایی رامهرمز از حیث محکومیت مشارالیه به لحاظ ارتکاب بزهتهدید و تحریق عمدی منزل آقای (ه.خ.) به استناد ماده ۶۷۷ قانون مجازات اسلامی و اعمال مادتین ۲۲ و ۷۲۸ قانون مزبور به تحمل ۶ ماه حبس تعزیری میباشد، مآلاً مقبول به نظر میرسد؛ زیرا حداقل میزان کیفر حبس مقرر در ماده ۶۷۷ قانون مجازات اسلامی که مستند دادگاه بدوی یاد شده در محکومیت متقاضی مذکور واقع شده است توسط مقنن ۶ ماه تعیین گردیده و دادگاه تجدیدنظر فوقالذکر نیز با تأیید دادنامه بدوی مزبور مبادرت به پذیرش استناد دادگاه نخستین از حیث انطباق عمل متهم با ماده مرقوم نسبت به تعیین مجازات در مورد نامبرده نموده و لکن دادگاه عالی مذکور همانگونه که در دادنامه اصداری خویش توجیه نموده است متهم را مستحق ارفاق و تخفیف در میزان مجازات، تشخیص داده و مبادرت به اعمال ماده ۲۲ قانون مجازات اسلامی در مورد وی نموده است؛
النهایه به جای اینکه میزان حبس متهم را کمتر از حداقل قانونی آن تعیین نماید همان مدت ۶ ماه حبس حداقل مقرر قانونی را در مورد وی اعمال و اعلام داشته که اقدام مذکور با مقررات راجع به تخفیف مجازات که در ماده ۲۲ قانون مارالذکر تبیین گردیده است موافق نمیباشد، زیرا دادگاه عالی یاد شده بدون استناد به ماده ۲۲ قانون مجازات اسلامی نیز قدرت و اختیار تعیین ۶ ماه حبس را در مورد متهم دارا بوده است و چون ماده فوق مستند دادگاه تجدیدنظر در تخفیف کیفر متهم قرار گرفته است لذا مرجع مزبور مکلف به تعیین مجازات حبس در مورد محکومعلیه بر اساس موازین قانونی مربوطه به کمتر از ۶ ماه بوده است و چون مراتب فوق در صدور دادنامه قطعی صدرالاشعار ملحوظ نظر دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان واقع نشده است، لذا تخفیفی هم در مجازات حبس متقاضی یاد شده صورت نپذیرفته و در نتیجه با لحاظ حق مکتسب محکومعلیه (متقاضی یاد شده) در برخورداری از مقررات ماده ۲۲ قانون مجازت اسلامی که در دادنامه قطعی صدرالذکر برای وی ایجاد شده است، درخواست نامبرده را با توجه به مراتب مرقوم، موجه تشخیص و مستنداً به شق ۶ ماده ۲۷۲ و مواد ۲۷۳ و ۲۷۴ و ۲۷۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری با پذیرش درخواست مطروحه رأی به تجویز اعاده دادرسی نسبت به دادنامه قطعی صدرالاشعار صادره از شعبه ۲ دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان صادر و اعلام میگردد و رسیدگی مجدد به دادگاه همعرض دادگاه صادرکننده حکم قطعی موصوف ارجاع میشود و مقرر میدارد دفتر رونوشتی از این دادنامه تهیه نموده و به منظور اقدام قانونی به دادگاه بدوی و تجدیدنظر ذیربط ارسال گردد.
رأی هیئت عمومی دیوان عالی کشور
با توجه به اقدام متهم به تهیه فیلم و عکس از اندام مجنیعلیها، علیرغم اعتراض و عجز و التماس شاکیه و ازاله بکارت از او با تهدید به انتشار فیلم و عکسهای تهیه شده در آن مجنیعلیها در حالی که نشسته است و لباس بر تن ندارد موهای خودش را روی صورت انداخته و متهم قصد دارد از وی فیلمبرداری کند که وی مانع میشود و خانم از او التماس و خواهش میکند که موبایل را خاموش کرده به او بدهد و متهم قول میدهد آن را پاک کند و خانم در حال ضجّه و التماس است و اظهار میدارد اگر فیلمبرداری کنی خودکشی میکنم و با توجه به اقرار صریح متهم در … پرونده: «فقط موهای ایشان دیده میشد و قسمتی از پای ایشان، من فقط منظورم عکس برداشتن از صورت ایشان بود، قصد دیگری نداشتم» و با توجه به اظهارات بیشائبه شاکیه در … پرونده: «در روزی که عباس… از من فیلم گرفته و به من تجاوز کرده حدود بعدازظهر ۲۳/۱۱/۱۳۸۵ بود، بعد از آن میبایست در اختیار ایشان قرار میگرفتم و اگر نمی رفتم مرا تهدید میکردند که فیلم را پخش کرده، حتی تا در منزل من نیز در استان فارس میبرند» و نیز با عنایت به اظهارات دوستان نزدیک شاکیه مبنی بر اقدام وی به خودکشی با بریدن دست و گواهی آنان مبنی بر مجبور بودن وی به اجابت از درخواستهای متهم، نظر به اینکه حکم به محکومیت موکل تجدیدنظرخواه بر اساس حصول علم و یقین صادر گردیده و با توجه به مراتب مذکور، علم مستند دادگاه نیز از طرق متعارف ایجاد گردیده است، لذا به نظر اکثریت اعضای هیئت عمومی اصراری کیفری دیوانعالی کشور، اعتراض آقای وکیل محکومعلیه نسبت به دادنامه… از دادگاه کیفری استان خراسان جنوبی مبنی بر اعدام متهم به لحاظ هتک ناموس به عنف از خانم حکیمه … غیر وارد تشخیص و … میگردد.
تهدید به کشتن شخص بی گناه
طبق ماده ۶۶۹ کتاب پنجم تعزیرات هرکس دیگری را به هر نحو به قتل یا ضررهای نفسی و شرافتی یا مالی یا به افشای سری نسبت به خود یا بستگان او تهدید کند، اعم از اینکه به این واسطه تقاضای وجه یا تقاضای انجام امر یا ترک فعلی را کرده یا نکرده باشد، به مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه یا زندان از دو ماه تا دو سال محکوم خواهد شد.
البته که صرف تهدید جرم نمی باشد و این تهدید باید صریح و واضح شامل مخاطب تهدید گردد.البته که قصد تمطع و بهره بردن مادی یا غیر مادی از تهدید ضرورتی ندارد و به عبارت دیگر تهدید جرمی مطلق می باشد که برای تحقق آن نیاز به قصد خاصی ندارد
تهدید نسبت به بستگان شخص تهدید شده نیز موجب تحقق جرم میگردد لکن بستگان دور را شامل نمیشود.
مجازات تهدید به کشتن
جرم تهدید به قتل دیگری،فقط نسبت به اشخاص حقیقی قابل ارتکاب است و اگر برای مثال شخصی به مدیر عامل شرکتی بگوید که شرکتت را آتش میزنم این جرم، تهدید به قتل محسوب نمی گردد لکن مجازات آن همان مجازات تهدید به قتل که شلاق تا ۷۴ ضربه یا زندان از دوماه تا دوسال محکوم می گردد زیرا جز تهدید به ضرر مالی نیز دارای همان مجازات تهدید به قتل است.
قانونگذار در ماده ۶۶۹ تعزیرات نیز از عبارت به هر نحو استفاده کرده که یعنی، شفاهی یا کتبی بودن ،حضوری یا غیر حضوری بودن، علنی یا غیر علنی بودن در آن موضوعیت ندارد وتنها موثر بودن تهدید ضروری می باشد.
یکی از سوالات افراد که جهت مشاوره حقوقی به دفتر وکالت مراجعه می کنند خیانت شوهر می باشد خیانت شوهر یکی از مسایلی است که دلایل مختلفی دارد ازجمله نارضایتی جنسی فی مابین زن وشوهر مسایل اقتصادی عدم تفاهم از ابتدای زندگی زناشویی بعنوان وکیل خانواده همیشه معتقد بوده ام که خیانت به زن ویا خیانت شوهر معلول سردی روابط بین زن و شو هر می باشد که نهایتا منجر به طلاق می شود .
خیانت شوهر و مسایل قانونی آن !
بعنوان وکیل پایه یک دادگستری و سالها سابقه وکالت دادگستری در تهران و ایران می دانم بر دوش یک وکیل چه مسایلی هست تا آرامش را به یک زن ستم دیده از خیانت بازگرداند البته بر مشاوره حقوقی شونده نیز لازم است با وکیل پایه یک خود همکاری لازم را داشته باشد
جهت مشاوره و تعیین وقت ملاقات با وکیل معروف خانواده بر روی کلمه وکیل خانواده کلیک کنید .
09121463248-88722336 (کارشناس حقوقی سیما )
دفتر وکالت جنوب تهران {توهین و تهمت و مجازات آن }
این نوشته توسط وکیل معروف تهران تنظیم شده است یکی از جرایمی که امروزه پرونده های زیادی را در مراجع قضایی به خودش اختصاص داده ، جرم توهین است . توهین در لغت به معنای خوار کردن ، خوار شمردن ، ضعیف و سست شمردن ، حقیر و سبک داشتن ، می باشد . برای پیشگیری از جرم توهین و فحاشی در اغلب کشورهای مجازات بسیار سختگیرانه ای تعیین شده است . توهین به حیثیت و آبرو اشخاص لطمه وارد می کند . در کشور ما نیز توهین و فحاشی جرم شناخته شده است و مجازات آن در قانون مجازات اسلامی بیان شده است . به همین دلیل در این مقاله به بررسی جرم توهین و مجازات آن می پردازیم .
دفتروکالت جنوب تهران{ جرم توهین چیست ؟ }
جرم توهین نیز مانند بقیه جرایم دارای عناصر مادی ، معنوی و قانونی می باشد .
عنصر قانونی جرم توهین ، عنصر قانونی جرم همانطور که در مقاله جرم چیست بیان کرده ایم هر عملی است که طبق قانون جرم شناخته شده باشد . قانونگذار طبق مواد ۶۰۸ ، ۶۰۹ قانون مجازات اسلامی توهین را ، جرم شناخته و برای آن مجازات تعیین کرده است . براساس این دو ماده توهین و فحاشی و استعمال الفاظ رکیک را مشمول مجازات دانسته و با توجه به سمت کسی که مورد توهین قرار گرفته مجازات آن تعیین می گردد .
عنصر مادی جرم توهین با هرگونه رفتار مجرمانه اعم از انجام فعل یا ترک فعل محقق می گردد . به عنوان مثال : فحاشی کردن ، هل دادن ، ….
عنصر روانی یا معنوی جرم توهین در واقع به طور دقیق نمی توان برای آن چهارچوبی تعیین کرد ، بلکه طبق عرف باید رفتار یا عملی که توهین محسوب می شود را تشخیص داد ، در واقع می توان گفت توهین خدشه وارد کردن به حیثیت و آبروی فرد دیگر است که بسته به شرایط و اوضاع و احوال بررسی می گردد .
دفتروکالت جنوب تهران{ مجازات جرم توهین}
در قانون مجازات جرم توهین به افراد دو دسته است : دسته اول توهین به افراد عادی که در ماده ۶۰۸ آمده “توهین به افراد از قبیل فحاشی و استعمال الفاظ رکیک چنانچه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا ۷۴ ضربه و یا پنجاه هزار تا یک میلیون ریال جزای نقدی خواهد بود . “
دسته دوم افراد که در ماده ۶۰۹ قانون مجازات آمده است : هرکس با توجه به سمت، به یکی از روسای سه قوه یا معاونان رئیس جمهور یا وزرا یا یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی یا نمایندگان مجلس خبرگان یا
اعضای شورای نگهبان یا قضات یا اعضای دیوان محاسبات یا کارکنان وزارتخانه ها و موسسات و شرکتهای دولتی و شهرداریها، در حال انجام وظیفه یا به سبب آن توهین نماید ، به سه تا شش ماه حبس و یا تا ( ۷۴ ) ضربه شلاق و یا پنجاه هزار تا یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم می شود .
جرم توهین از جرایم قابل گذشت است یعنی اینکه با شکایت شاکی یا متضرر از جرم آغاز می شود و شاکی حق این را دارد که مرتکب را ببخشد ، گذشت شاکی خصوصی باعث می شود پرونده در هر مرحله ای که از رسیدگی قرار دارد متوقف شود و در دادسرا پرونده مختومه شود . اختتام پرونده با صدور قرار موقوفی تعقیب انجام می شود .
دفتروکالت جنوب تهران :{جرم و عناصر تشکیل دهنده آن}
هدف حقوق برقراری نظم در جامعه است . لازمه برقراری این نظم در جامعه وجود یک قانون است . وقتی افراد در جامعه مقرراتی مشخصی که در قانون پیش بینی شده است را رعایت کنند ، به وجود آمدن نظم و امنیت در جامعه به مراتب آسان تر از زمان بی نظمی و هرج و مرج است .
بنابراین اعمال هر فرد ، جزئی از نظم بزرگتر جامعه است . عدم رعایت نظم طیف گسترده ایی دارد که از انداختن زباله های کوچک در جامعه تا عدم رعایت حقوق مالی و حقوق جانی افراد را شامل می شود . عدم رعایت قانون در بعضی از موارد منجر به ایجاد جرم می شود و یکی از انواع مجازات را در پی دارد . از این رو در این مقاله به بیان مفهوم جرم ، مفهوم عنصر جرم و توضیح عناصر تشکیل دهنده جرم می پردازیم .
” همه جرایم دارای سه عنصر مادی ، معنوی و قانونی هستند “
دفتروکالت جنوب تهران {جرم چیست ؟}
طبق ماده ۲ قانون مجازات اسلامی : ” هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است جرم محسوب می شود .” بر اساس این برای اینکه عملی جرم محسوب شود باید دارای ویژگی های زیر باشد :
الف ) اگر قانون گذار انجام عملی را در قانون منع کرده باشد ، انجام آن عمل جرم محسوب می شود . مثلا قانون گذار سرقت را جرم می داند یعنی سرقت عملی است که انجام آن طبق قانون جرم است .
ب ) رفتار در این ماده هم شامل انجام دادن یک کار و هم انجام ندادن کار است . یعنی قانون گذار می تواند هم انجام دادن یک کار ، مثل سرقت ، را جرم بداند و هم انجام ندادن کاری ( ترک فعل ) را جرم بداند برای مثال اگر مادری از شیر دادن به فرزندش به قصد از بین بردن او خودداری کند ، شیر ندادن مادر به بچه با این قصد ، ترک فعلی است که قابل مجازات است .
ج ) بر اساس قانون عملی جرم محسوب می شود که قانون گذار برای آن مجازات تعیین کرده باشد . در واقع عملی جرم است که بتوان یکی از عناوین مجرمانه را به آن نسبت داد .
دفتروکالت جنوب تهران {عنصر جرم چیست }
عناصر جرم همان ویژگی های جرم هستند که به آنها عناصر تشکیل دهنده جرم می گویند . یعنی مواردی که باید وجود داشته باشد تا بتوانیم به یک عمل جرم بگوییم . این عناصر برای همه جرایم سه دسته هستند : عنصر قانونی ، عنصر مادی و عنصر روانی . یعنی همه جرایم مشخص شده در قانون هر سه مورد این عناصر را دارند اما در هر جرم مشخص ، ماهیت این عناصر با هم متفاوت است .
برای مثال عنصر قانونی در جرم کلاهبرداری این است که کلاهبردار ، کسی را که به او اعتماد داشته است را فریب دهد و مالش را ببرد . اما عنصر قانونی در جرم سرقت ربودن مال منقول دیگری است . به همین ترتیب عناصر روانی و مادی هم در این دو جرم با هم متفاوت است .
لذا همه جرایم ، دارای عناصر سه گانه جرم یعنی عنصر مادی ، روانی و قانونی هستند اما در مورد هر جرم ، با توجه به شرایط و ارکان تشکیل دهنده همان جرم تعریف می شوند .
ماهیت عناصر در هر جرم متفاوت است “
دفتروکالت جنوب تهران :عناصر تشکیل دهنده جرم
بنابر آنچه گفته شود عناصر سه گانه تشکیل دهنده جرم که به آن ارکان جرم هم گفته می شود را تعریف می کنیم :
۱ ) عنصر روانی جرم : عنصر روانی جرم یعنی کسی که قصد ارتکاب جرم را دارد ، نیت و اراده درونی انجام این کار را داشته ، برای انجام آن نقشه کشیده و در ذهنش اینکه قصد انجام عمل مجرمانه را دارد پرورانده است ، بنابراین عمل مجرمانه باید در نتیجه خواست و اراده فرد باشد .
۲ ) عنصر مادی جرم : عنصر مادی ظهور قصد و نیت فرد ( عنصر روانی ) در عمل و واقعیت است . آنچه فرد برای انجام عمل مجرمانه در فکر و ذهنش می پروراند تا به مرحله عمل نرسد ، قابل مجازات نیست . البته عمل انجام شده باید دارای عنصر قانونی نیز باشد .
۳ ) عنصر قانونی : یک عمل هر چند از دیدگاه اجتماعی زشت و ناپسند باشد اما زمانی می توان گفت آن عمل مجرمانه است که قانون گذار آن را جرم دانسته است و برایش مجازات تعیین کرده است . بنابراین تا زمانی که شرایط تحقق یک جرم و مجازات آن در قانون مشخص نشود ، نمی توان به آن عمل عنوان مجرمانه داد .
برای اینکه عملی مجرمانه باشد ، باید هر سه مورد این عناصر وجود داشته باشد .
سوالات متدوال در دفتر وکالت جنوب تهران
۱- به لحاظ قانونی جرم به چه معناست و به چه اعمالی جرم گفته می شود ؟
به طور کلی جرم به آن دسته از اقدامات و عدم اقداماتی گفته می شود که در قانون برای آنها مجازات پیش بینی شده است که شرح این موضوع ضمن مقاله آورده شده است .
۲- مهم ترین عناصر تشکیل دهنده یک جرم کدامند ؟
عنصر مادی ، معنوی و قانونی از جمله مهم ترین عناصر تشکیل دهنده جرم هستند که در صورت فراهم شدن همه آنها ، یک عمل یا خودداری از عمل را می توان جرم نامید که در مقاله به صورت مفصل توضیح داده شده است .
۳- اگر در قانون برای انجام دادن کاری مجازاتی تعیین نشده باشد می توان علیه انجام دهنده آن کار شکایت کرد ؟
در صورتی که قانون برای فعل یا ترک فعل مزبور مجازاتی تعیین نکرده باشد ، از جهت آن که عنصر قانونی جرم مهیا نشده است ، نمی توان مجازاتی در نظر گرفت که برای دریافت اطلاعات بیشتر در این خصوص می توانید مقاله را مطالعه نمایید .
دفتروکالت جنوب تهران {چگونه از خریدار خودرو شکایت نمایم}
ببخشید من چن روز پیش ماشین رو به یه بنگاه دار فروختم، از اونجایی که سند ماشین مشکل داشت مبلغ ۲۰ میلیون بابت سند کم کرد و گفت هزینشو خودش میده درصورتی هزینش کلا ۱۷ تومن بود. و اینکه قیمت ۵۸ تومن بود. توی قولنانه ذکر شده ۳۸ میلیون طی یه فرقه چک به فروشنده داده شد و ۲۰ میلیون هم برای هزینه سند. چک رو واسه ۴ روز بعد زده بود. چون فهمیدم ماشین و ۱۰ تومن ارزوتر فروختم قبل از ۲۴ ساعت به اون اقا اعلام کردم که ماشینو نمیخوام بفروشم هزینه فسخ رو بهت میدم ماشینو میخوام. بعد رفتم پیشش گفت ماشین رو همونجا به یه نفر دیگه فروخته و اون طلاهاشو فروخته باید ضرر اون رو بدی و منم توی ماشین میخواستم ۴ میلیون بخورم الان ۳ تومن میخورم، ۳ تومن هم هزینه ضرر اون اقا رو بده، یه جا دست نویس نوشت مبلغ ۶ میلیون ازم میخواد که تا تاریخ چن روز دیگه بهش بدم. امضا و اثر انگشت گرفت. ایا من میتونم اصناف بنگاه دارا شکایت کنم که این اقا داره پول بیشتری ازم میگیره؟
دفتر وکالت جنوب تهران {شکایت از همسایه مزاحم چه مراحلی دارد}
باسلام. منزل ما شمالی هست و همسایه رو به رویی که جنوبی هست، فرزند پسرشون معتاد و بیکار هست و ۲۴ ساعت شبانه روز لب پنجره ایستاده و به خانه و حیاط ما نگاه میکنن. آیا میشه ازشون شکایت کرد؟
*به پدر و مادرشون که تذکر دادیم، گفتن ما حریف پسرمون نمیشیم و برین شکایت کنین ازش تا ما هم از شرش راحت شیم.
لازم به ذکره که پنجره همسایه مقابل ارتفاع یک متری با پنجره های بازشو داره.
تلفن دفتر استاد اکبر فتح اللهی
۸۸۷۲۲۳۳۶ ولیعصر جنب پارک ساعی
۵۵۰۸۲۳۵۲ نازی آباد جنب بیمارستان امیرالمونین
شناخت دقیق همسر با روش سوال معکوس!سوالات معکوس در خواستگاری
این نوشته توسط وکیل معروف خانواده در تهران تنظیم شده است مشاور- امر ازدواج و انتخاب همسر برای نسل جوان از اهمیت بالایی برخوردار است. موفقیت یا نبود موفقیت در این امر حساس، تعیین کننده سرنوشت جوانان است و سلامت جسم و روان و پیشرفت های مادی و معنوی آنان در عرصه های اجتماعی، ارتباطی تنگاتنگ با درستی یا نادرستی انتخاب همسر و پایداری یا ناپایداری ازدواج شان خواهد داشت. در همین باره، شیوه پرسیدن سوالات در جلسه خواستگاری تاثیر زیادی بر رسیدن به شناخت صحیح و کافی از طرف مقابل دارد که در ادامه، نکاتی در این باره مطرح خواهد شد.
چگونه شروع به صحبت کنم؟
شما وقتی می خواهید با دوستی تبادل اطلاعات کنید چگونه شروع می کنید؟ جلسه خواستگاری هم چیزی ماورایی و عجیب نیست که شروع کردن صحبت در آن با مواقع دیگر تفاوت داشته باشد. شما می توانید با بیانی رسمی و متین پس از احوال پرسی های معمول با یک بیوگرافی کامل از خود شروع کنید (نام، نام خانوادگی، سن، تحصیلات، شغل خود، شغل پدر و مادر و …) و از طرف مقابل هم بخواهید همین کار را بکند و سپس بحث را به موضوعات اصلی بکشانید.
سوالات باز باشد یا بسته؟ وکیل خانواده توضیح می دهد
در این گونه جلسات معمولا سوال های بسته اطلاعات خاصی را به فرد نمی دهد و معقول نیست. منظور از سوال بسته این است که مثلا شما به طرف مقابل می گویید بداخلاق هستید یا نه؟ طرف مقابل هم می گوید نه! (هیچ فردی خودش را بداخلاق نمی داند و اگر بگوید هستم که دیگر جلسه خواستگاری ادامه پیدا نخواهد کرد!) یا از او می پرسید آیا اهل تفریح هستی و او می گوید بله اما چه مدل تفریحی از نظر شما مهم است و این که او تفریح را چه می داند یا شما چه می دانید. شما با این سوالات کلی به شناخت مناسبی نخواهید رسید. شناختی که با یک کلمه حاصل شود شناخت صحیحی نیست مانند این که فردی بگوید امروز دوشنبه است و فردا سه شنبه که حرف درستی است ولی به درد نخور!
سوالاتی با پاسخ بله یا خیر نپرسید
پس اگر می خواهید اطلاعات بیشتری در این جلسات کسب کنید باید سعی کنید با سوال هایتان فرد مورد نظر را در موقعیت های عینی قرار دهید و پاسخش را در آن موقعیت ها بشنوید و تحلیل کنید. دریافت جواب های بله و خیر کمکی به شناخت فرد مورد نظرتان نخواهد کرد و به نوعی خودفریبی است.
از فن سوال معکوس کمک بگیرید
برای این که به نظر واقعی طرف مقابل پی ببرید، می توانید از روش «طرح سوالات معکوس» استفاده کنید. برای درک این مسئله برای شما مثالی می آوریم. برای مثال شما فردی اهل سفر هستید و حداقل فصلی یک بار باید به یک سفر هر چند کوچک بروید؛ بنابراین تمایل دارید همسر آینده تان نیز دارای چنین روحیه ای باشد و با شما در سفرها همراه شود. برای این که از نظر واقعی طرف مقابل تان مطلع شوید و پاسخ صادقانه ای از ایشان دریافت کنید می توانید بپرسید: اگر همسر آینده شما اهل سفر کردن و مسافرت نباشد و در این زمینه با شما همراهی نکند، نظر شما چیست؟ در مثال دیگری می توانید بپرسید: برای روز مادر یا پدر برای مادر یا پدرتان چگونه هدیه می خرید، آیا با خواهر و برادرها با هم یا تکی؟ این سوال دو موضوع را روشن می کند، یکی میزان روابط بین خواهر و برادرها و یکی هم این که اصلا این روزها برای آن ها مهم هست یا نه؟
سوالات جهت دار نپرسید
گاهی طرح بعضی سوال ها جهت دار است و به شنونده القا می کند که چگونه پاسخ دهد یا این که پاسخ مشخصی را بدهد؛ برای مثال اگر سوال شود که «من به نماز اول وقت خیلی اهمیت می دهم و از افراد کاهل نماز خوشم نمی آید. شما چطور؟» طبیعی است که برای ایجاد احساس رضایت در طرف مقابل باید پاسخ بلی داد، هر چند که در واقع چنین نباشد. بنابراین بهتر است این گونه سوال شود: نظر شما در مورد انجام وظایف دینی مانند نماز خواندن و نخواندن چیست؟ این شیوه سوال پرسیدن القا کننده نیست و فرد را وادار می کند نظر شخصی خود را ارائه دهد.
۲ سوال کاربردی برای تشخیص میزان کنترل خشم
از ایشان درباره شیوه برخوردشان با مشکل، می توانید این گونه بپرسید که اگر خانم شما از رفتار افراد خانواده تان ناراحت شود و قهر کند و نخواهد رفت و آمد کند شما چه برخوردی خواهید داشت؟ برای واکنش فرد به دروغگویی هم می توانید از او بپرسید اگر بعد از ازدواج چیزی درباره گذشته همسرتان بفهمید مثلا بیماری خودشان یا والدینشان که درباره آن به شما چیزی نگفتند چه می کنید. در این سوال هم نحوه برخورد ایشان و هم کنترل خشمش را میتوانید بفهمید.
در پایان از شما می خواهم حتما با یک مشاور در ارتباط باشید چون پاسخ هایی که طرف مقابل تان می دهد یا سوالاتی که پرسیده می شود، می تواند خیلی از جنبه های شخصیتی یک فرد را نشان دهد که یک مشاور می تواند در شناخت بهتر به شما کمک کند.
نکته دیگر که باید در نظر داشت این است که گاه طرح سئوال به گونه ای جهت دار است و به شنونده القاء می کند که چگونه پاسخ دهد و یا اینکه پاسخ مشخصی را بدهد؛ مثلاً اگر سئوال شود که «من به نماز اول وقت خیلی اهمیت میدهم و از افراد کاهل نماز خوشم نمی آید. شما چطور؟» طبیعی است که برای ایجاد احساس رضایت در طرف مقابل باید پاسخ بلی داد، هر چند که در واقع چنین نباشد. بنابراین بهتر است این گونه سئوال شود «نظر شما در مورد انجام وظایف دینی مانند نماز خواندن و نخواندن چیست؟» این نحوه سئوال پرسیدن القا کننده نبوده و فرد را وادار می کند نظر شخصی خود را ارائه دهد.
البته معمولاً زمانی که نسبت به صراحت طرف مقابل، دچار تردید باشیم، خوب است که از شیوه دوم طرح سئوال استفاده شود در غیر اینصورت می توانید سئوالات خود را به صورت مستقیم و سرراست مطرح کنید. ولی در هر حال استفاده از شیوه های پرسیدن «معکوس و یا بی جهت» می تواند به اطمینان بخشی بیشتری بینجامد و لااقل در انتخاب خود تردید کمتری داشته باشید.در رابطه با هزینه وکیل طلاق با ما تماس بگیرید .
دکتر اکبر فتح اللهی
وکیل پایه یک دادگستری
دعوت شده به سیما
تلفن 88722336-55082352
ترک منزل توسط زن جرم است؟
این نوشته توسط وکیل خانواده تنظیم شده است مطابق قانون مدنی، زن باید در منزلی که شوهر تعیین میکند، سکونت داشته باشد. البته مواردی در نظر گرفته شده که در این موارد زن میتواند بدون کسب اجازه شوهر، منزل را ترک کند، بدون این که مورد اتهام عدم تمکین قرار گیرد.
ترک منزل توسط زن یکی از رایج ترین موارد عدم تمکین است. هرگاه زن به وظایف زناشویی خود عمل نکند (که در اصطلاح به چنین زنی ناشزه گفته میشود)، شوهر میتواند به دادگاه مراجعه کند، و الزام زن را به تمکین بخواهد. در چنین شرایطی زن به دلیل عدم تمکین نمیتواند مطالبه نفقه کند. بنابراین اگر زن دلیل موجهی برای عدم تمکین داشته باشد، حق او نسبت به نفقه از بین نخواهد رفت. به طور مثال اگر زن به علت خطری که از جانب شوهر ممکن است برای او اتفاق بیفتد، از ماندن در خانه همسر خودداری کند، این امتناع باعث از بین رفتن حق نفقه وی نخواهد بود. در مجله دلتا به بررسی عواقب ترک منزل توسط زن از دیدگاه حقوقی و قانونی پرداخته شده است.
ترک منزل توسط زن از مصادیق عدم تمکین
ترک منزل توسط زن، از شایع ترین موارد عدم تمکین است. مطابق قانون مدنی، زن باید در منزلی که شوهر تعیین میکند، سکونت داشته باشد. مگر اینکه در شروط ضمن عقد ، اختیار تعیین منزل به زن در عقد نامه داده شود. شایان ذکر است که قانون مواردی را در نظر گرفته است که در این موارد زن میتواند بدون کسب اجازه شوهر، منزل را ترک کند، بدون این که مورد اتهام عدم تمکین قرار گیرد.
استثنائات ترک منزل
قانون برای ترک خانه توسط زن استثنائاتی در نظر گرفته است که در این موارد، خروج زن از منزل، عدم تمکین محسوب نمیشود و موجب محرومیت زن از دریافت نفقه نخواهد شد. این موارد عبارتند از :
خروج از منزل برای مداوا به تشخیص پزشک
خروج از منزل برای انجام امور شرعی و واجب مانند حج
سکونت در مکان دیگر به دلیل ترس از ضرر و زیان مالی، جسمی یا آبرویی
طبق قانون، اگر زن و شوهری که در یک منزل زندگی میکنند اختلاف داشته باشند طوری که زن ترس از آزار و اذیت بدنی یا مالی یا آبرو داشته باشد، قانون به زن این اجازه را میدهد که مسکن جداگانه اختیار کند. به عنوان مثال، در مواردی که زن به دلیل خطری که از جانب شوهر، او را تهدید می کند، مجبور است منزل را ترک کند، یا به دلیل این که مرد مبتلا به بیماری های مقاربتی است، و ناچار به خودداری از رابطه جنسی با او است. در صورت اثبات آزار و اذیت، دادگاه حکم بازگشت به منزل شوهر را نخواهد داد.
شایان ذکر است، تا زمانی که زن به دلیل ترس جانی و مالی، امکان بازگشت به منزل را ندارد، مرد مکلف است نفقه را به او پرداخت کند. بنابراین محل سکونت زن با توافق هر دو طرف مشخص میشود و در صورت عدم موافقت، دادگاه با جلب نظر نزدیکان دو طرف منزل زن را معین خواهد کرد. و در صورتی که زن اقوام و فامیل نداشته باشد، قاضی محلی مطمئن را برای او تعیین خواهد کرد.
مجازات ترک منزل توسط زن
1. زن نمیتواند نفقه دریافت کند.
2. شوهر میتواند از دادگاه اجازه ازدواج مجدد را دریافت کند.
3. مرد، امکان طرح دادخواست طلاق خواهد داشت
در مواردی که زن بدون اجازه همسر منزل را ترک کند، از آنجا که ترک منزل، یکی از مصادیق عدم تمکین به شمار میرود، بنابراین، شوهر میتواند به دادگاه مراجعه کرده و الزام زن را به تمکین بخواهد. در شرایطی که دادگاه ادعای عدم تمکین را درست تشخیص دهد و حکم قطعی محکومیت زن صادر شود، نفقه به زن تعلق نخواهد گرفت. شایان ذکر است که مرد میتواند از این حکم برای طرح دعاوی دیگر یعنی، طلاق یا کسب اجازه ازدواج مجدد استفاده کند. در این شرایط اگر مرد بخواهد زنش را طلاق دهد باید مهریه او را بپردازد، اما سایر حقوق مانند نفقه، نصف اموال مرد و … به زن تعلق نمیگیرد.
نمونه اظهارنامه عدم تمکین زن - اطاعت نکردن از شوهر
یکی از مهمترین دعاوی که زوجین در دادگاه ها اقامه می کنند ، دعوای عدم تمیکن از سوی زوجه است . به استناد قانون مدنی ، زن موظف است که از شوهر خود تمکین کند . به همین مناسبت ، در صورتی که زن زندگی مشترک را بدون رضایت همسر و یا مجوز قانونی ترک کند ، مرد می تواند در دادگاه دادخواست الزام به تمکین او را مطرح نماید . همچنین ، شوهر می تواند ضمن ارائه اظهارنامه ، تمکین زوجه را تقاضا کند . به همین مناسبت در این مقاله به بررسی عدم تمکین از شوهر ، اظهارنامه عدم تمکین زن و نمونه اظهارنامه عدم تمکین زن خواهیم پرداخت .
عدم تمکین از شوهر
بر اساس قانون مدنی ، یکی از تکالیفی که زن در مقابل شوهر خود دارد ، تمکین از وی می باشد . تمکین را می توان شامل دو نوع تمکین عام و تمکین خاص دانست . تمکین عام یعنی اطاعت از شوهر در مسائل کلی خانوادگی و تمکین خاص ناظر بر روابط زناشویی میان زوجین است . علی القاعده ، زن بایستی از شوهر خود تمکین کرده و بدون رضایت او زندگی مشترک را ترک نکند . در غیر این صورت ، مرتکب عدم تمکین شده است و حق دریافت نفقه نخواهد داشت .
با این حال ، در قانون مواردی پیش بینی شده است که طبق آنها زن می تواند از تمکین در مقابل شوهر خودداری نموده و با این حال حق دریافت نفقه داشته باشد . مانند زمانی که تمکین از شوهر برای زن خطر جسمی یا حیثیتی دارد . برای مشاهده عدم تمکین زن و موارد مجاز عدم تمکین زن کلیک کنید .
اظهارنامه عدم تمکین
در شرایطی که زن بدون مانع قانونی و شرعی و بدون اجازه از همسر خود زندگی مشترک را ترک کند ، شوهر می تواند با ارسال یک اظهارنامه حقوقی وی را به زندگی مشترک و ایفای وظایف و تکالیف زناشویی دعوت نماید . این عمل معمولا با ارسال اظهارنامه عدم تمکین به خانم صورت می گیرد .
با ارسال این اظهارنامه مهلتی به زن داده می شود که زن دوباره تمکین کند ؛ اما در صورتی که زن تمکین نکرد مرد می تواند این بار به دادگاه خانواده مراجعه و دادخواست الزام به تمکین دهد . در چنین شرایطی ، مرد دیگر الزامی به پرداخت نفقه به همسر خود نخواهد داشت و در مواردی هم ممکن است مرد از دادگاه حکم ازدواج مجدد بگیرد . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد اظهارنامه عدم تمکین کلیک کنید .
نمونه اظهارنامه عدم تمکین زن
مخاطب محترم سرکار خانم .........
با سلام
مطابق ماده 156 قانون آیین دادرسی مدنی، موارد ذیل رسماً و قانوناً به شما ابلاغ میشود :
احتراما، به استحضار می رساند :
جنابعالی به استناد عقد نامه شماره …………… تنظیمی در دفتر خانه ازدواج شماره …………… شهرستان ………….. زوجه شرعی و قانونی اینجانب میباشید. متأسفانه از تاریخ ………… الی ………… بدون داشتن دلیل موجه قانونی و همچنین کسب رضایت از اینجانب اقدام به ترک منزل مشترک نموده اید . از آنجا که اختلافات خانوادگی تا حدود زیادی صرفا با تدبیر و تأمل و گذشت زوجین حل و فصل می گردد و قهر و کشمکش به جز افزودن بر میزان تنش و کدورت فی مابین هیچ چیز را به ارمغان نمی آورد ؛ لذا از شما می خواهم تا ضمن بازگشت به منزل ، موجبات پریشانی و تکدر خاطر شخص خود و خانواده را فراهم نیاورید . ضمناً چنانچه به فاصله گذشت یک هفته از تاریخ رویت این اظهار نامه تصمیم قطعی خود را جهت رجوع به منزل شوهر اتخاذ ننمایید، مطابق مقررات ، ناشزه محسوب و از پرداخت نفقه محروم خواهید شد .
گفتنی است که در حال حاضر ، ارسال اظهارنامه قضایی به شیوه الکترونیکی انجام می شود . به این منظور ، ابتدا باید به سامانه خدمات الکترونیک قضایی مراجعه و اظهارنامه را تنظیم کرد . برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد اظهارنامه الکترونیکی و چگونگی ارسال اظهارنامه عدم تمکین و جوابیه اظهارنامه عدم تمکین
کلیک کنید بر روی وکیل خانواده